نیم کاسه

/nimkAse/

لغت نامه دهخدا

نیم کاسه. [س َ / س ِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از کاسه و قدح چوبین گنبدنما. ( آنندراج ). قحف. ( مهذب الاسماء ). نصفی. پیاله خرد را جام نام است و کلان را کاسه و متوسط را نیم کاسه. ( خان آرزو از فرهنگ فارسی معین ). ظرفی به شکل پیاله و کاسه که از کاسه کوچکتر و از پیاله بزرگتر است.
- نیم کاسه زیرکاسه داشتن ( بودن ) ؛ کنایه از مکر و حیله. ( غیاث اللغات ) ( از مصطلحات ). تعبیه کردن چیزی از راه فریب در چیزی. ( آنندراج ). کنایه از اینکه قضیه غیر ازصورت ظاهر، محتوی و موضوع دیگری در معنی دارد. رمزی و رازی در کار بودن :
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد
اینجا به زیر کاسه بود نیم کاسه ای .
میر برهان ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- کاس. متوسط . توضیح پیال. خرد را (( جام ) ) نام است و کلان را (( کاسه ) ) و متوسط را (( نیم کاسه ) ) و (( نصفی ) ) . ۲- نوعی ظرفل چوبین نیم کروی .

فرهنگ عمید

کاسۀ کوچک.

جدول کلمات

کا

پیشنهاد کاربران

ضرب مثل درست این است:
شاید کاسه ای روی ( زبر ) نیم کاسه است.
شاید نیم کاسه ای زیر کاسه است.
کاسه ای زیر نیمکاسه
با سود بردن از زبانزد کهن �بودنِ کاسه ای زیر نیم کاسه�. این زبانزد زیبا و پرکاربرد، هنگامی بکار می رود که نیرنگ و فریبی چشمگیر و آشکار ( کاسه ) در کار است که آن را به هیچ رو نمی توان با نیمی از واقعیت ( نیمکاسه ) پوشاند. زیبایی این زبانزد و کاربرد روشن آن نیز در بودن کاسه ای در زیر نیمکاسه است؛ نه آنگونه که کسانی از سر نادانی، چنین انگاشته اند که منطقی آن، بودن نیم کاسه ای در زیر کاسه است . . .
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ دی ماه ۱۳۹۷
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/01/blog - post_14. html

بپرس