هرزه

/harze/

مترادف هرزه: الواط، بی سروپا، سلیطه، عیاش، فاجر، فاسد، فاسق، لاابالی، لات، لوده، ول، ولگرد، ویلان، بی حاصل، بی فایده، بیهوده، عبث، مهمل

معنی انگلیسی:
trollop, abandoned, bawdy, billingsgate, cheap, decadent, depraved, dirty, dissolute, fast, filthy, gadabout, immoral, impure, indecent, lascivious, lecherous, lewd, libertine, licentious, loose, meretricious, nasty, obscene, pornographic, profligate, prurient, purple, raunchy, reprobate, ribald, salacious, scabrous, seamy, shameful, sleazy, smut, smutty, spicy, unclean, vulgar, wanton, wild, rake, abusive, raw

لغت نامه دهخدا

هرزه. [ هََ زَ / زِ ] ( ص ) بیهوده. ( غیاث ) ( آنندراج ). خیره. ( صحاح الفرس ). یاوه. یافه. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
چو بیچاره گردی و پیچان شوی
ز گفتار هرزه پشیمان شوی.
فردوسی.
خنده هرزه مایه جهل است
مرد بیهوده خند نااهل است.
سنائی.
گرد بازار هرزه میگردی
خر در آن ره طلب که گم کردی.
سنائی.
مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید هرزه روز بحران.
خاقانی.
بیت فرومایه این منزحف
قافیه هرزه آن شایگان.
خاقانی.
چند خونهای هرزه خواهی ریخت
زیر این طشت سرنگون بلند.
خاقانی.
دریغا هرزه رنج روزگارم
دریغا آن دل امیدوارم.
نظامی.
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبودهرزه سودایی بود.
مولوی.
- برهرزه ؛ هرزه. به بیهودگی. بی سبب. بی دلیل. بی جهت : خود را برهرزه مکش و سر خود به باد مده. ( تاریخ بلعمی ).
خواهی امید گیر و خواهی بیم
هیچ برهرزه نافرید حکیم.
سنائی.
- به هرزه ؛ برهرزه. به بیهودگی. بیهوده. بی سبب. بی دلیل. بی جهت :
به هرزه ز دل دور کن خشم و کین
جهان رابه چشم جوانی ببین.
فردوسی.
به هرزه درسر او روزگار کردم و او
فراغت از من و از روزگار من دارد.
سعدی.
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت ای پسر چه میخواهی.
سعدی.
بر بد و نیک چون نیَم قادر
پس دل از غم به هرزه فرسودم.
ابن یمین.
وفا مجوی ز کس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش.
حافظ.
ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی.
حافظ.
به هرزه بی می و معشوق عمر می گذرد
بطالتم بس ، از امروز کار خواهم کرد.
حافظ.
ترکیب ها:
- هرزه اندیش . هرزه بیان. هرزه پا. هرزه چانگی. هرزه چانه. هرزه چشم. هرزه خای. هرزه خرج. هرزه خند. هرزه خوار. هرزه درای. هرزه درایی. هرزه دراییدن. هرزه دزد. هرزه دست. هرزه دو. هرزه دهن. هرزه رو. هرزه زبان. هرزه شدن. هرزه کار. هرزه گرد. هرزه گردی. هرزه گو. هرزه گویی. هرزه لا. هرزه لای. هرزه لایی. هرزه لاییدن. هرزه مرس. رجوع به این مدخل ها شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱-(صفت ) بیهوده بیفایده : (( چوبیچارهگردی وپیچان شوی زگفتار هرزه پشیمان شوی . ) ) (شا.لغ. ) ۲- کسی که بیهودهعمل کندو بیهودهگوید. ۳- بیکاره ولگرد. ۴- نامعقول . ۵- عیاش ۶- ازکارافتادهوخراب. پنجر. هرزه لولای هرزه. ۷- بیجا بیفایده : (( گرد بازارهرزه میگردی خردر آن ره طلب که گم کردی . ) ) (سنائی ) ۸- (اسم ) هرزگی بیهودگی : (( زعالی همتی گردن برافراز . طناب هرزه ازگردن بینداز . ) ) ( نظامی ) ۹- هذیان . ۱٠- فساد . یا برهرزه . به بیهودگی بی سبب بی جهت : (( خود رابرهرزهمکش وسرخود ببادمده. ) ) یابهرزه.بیفایده بی جهت : (( ای دل بهرزه دانش و عمرت بباد رفت صدمایه داشتی ونکردی کفایتی . ) ) (حافظ ) یابهرزه آمدن . ۱- بیهوده آمدن . ۲- بی جهت نازل شدن : (( راهدعائ رسول صلی ا... علیهو آله غلط بودهباشد برین اصل وبرین قاعده و آی. ولاتزرواوازرهوزراخری بهرزه آمدهباشد. ) )

فرهنگ معین

(هَ زِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - بیهوده ، یاوه . ۲ - بیکاره . ۳ - زن بدکاره .

فرهنگ عمید

۱. کسی که خلاف ارزش های اجتماعی عمل می کند، بی بندوبار.
۲. گیاهی که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند.
۳. زشت، رکیک.
۴. (اسم ) [قدیمی] یاوه.
۵. [قدیمی] بیکاره.
۶. (قید ) [قدیمی] بیهوده.

گویش مازنی

/harze/ مرغی که در جایی جز خانه ی صاحب خود تخم بگذارد - بدکاره – فاسد

مترادف ها

filth (اسم)
پلیدی، الودگی، هرزه، کثافت، چرک، خرده ریز

rake (اسم)
هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش

lubricious (صفت)
بی قرار، هرزه، پر شهوت، نرم، لیز، گریز پا

libertine (صفت)
هرزه، افسار گسیخته

profligate (صفت)
هرزه، فاسد الاخلاق، بی بند و بار

sordid (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون

rakish (صفت)
فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده

scabrous (صفت)
زننده، هرزه، خشن، زبر، نا هموار، پوسته پوسته، دان دان

sloven (صفت)
هرزه، ژولیده، شلخته، هردمبیل، لوطی

prurient (صفت)
هرزه، خارش دار، کرمکی، دارای فکر شهوانی

salacious (صفت)
هرزه، شهوانی، شهوت پرست، شهوتران

rakehelly (صفت)
هرزه، فاجره، اهل فسق

sluttish (صفت)
هرزه

ribald (صفت)
ناپسند، بدزبان، هرزه، بد دهن، دون

reprobate (صفت)
بد اخلاق، فاسد، مردود، هرزه

immoral (صفت)
بد اخلاق، فاسد، بدون احساس مسئولیت اخلاقی، هرزه، فاسد الاخلاق، بد سیرت، زشت رفتار، نا پارسا

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

licentious (صفت)
بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی

lewd (صفت)
هرزه، شهوت پرست، ناشی از هرزگی

dissolute (صفت)
بد اخلاق، فاسد، هرزه، فاجر، فاسد الاخلاق، از روی هرزگی

harlot (صفت)
هرزه، فاسد الاخلاق

lascivious (صفت)
هرزه، شهوانی، شهوت انگیز

perverse (صفت)
منحرف، گمراه، فاسد، هرزه، معیوب، در خطا

bawdy (صفت)
شنیع، زشت، ناپسند، بی عفت، هرزه، مربوط به جاکشی

فارسی به عربی

خلیع , طلیق , عاهرة , عدیم الاخلاق , غزارة , فاجر , فاسق

پیشنهاد کاربران

هرزه و مفلاک بی نیاز از تو
با تو برابر که راز بگشاید؟
ابوشکور بلخی
alley cat
A promiscuous woman; also, a person of loose morals. For example, She's constantly picking up men in bars - a real alley cat. This idiom transfers a stray cat that frequents alleys in search of food to a woman of easy virtue, especially a prostitute seeking customers. [Slang; early 1900s]
...
[مشاهده متن کامل]

Cyprian
شهوت ران . بی بند و بار . هرزه
واژه هرزه
معادل ابجد 217
تعداد حروف 4
تلفظ harze
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: harzak]
مختصات ( هَ زِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی harze
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
ریشه واژگانِ " هرز، هرزه" به واژه یِ اوستاییِ " هَرز، هِرِزِنتی" در زبانِ اوستایی برمی گردد؛ این واژگانِ اوستایی ریشه یِ واژه یِ " هِشتَن" در زبانِ پارسیِ کُنونی نیز هستند؛ چراکه " هِشتَن" به چمِ " رها کردن، ترک کردن، وِل کردن، وِل دادن" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

( در زیرواژه یِ " هشتن" به چمهایِ این واژه در زبانهایِ اوستایی و پارسیِ میانه پرداخته ام. )

جنده
زنی که با مردان هویتان مختلف آمیزش جنسی دارد و مردان مختلف به او تجاوز می کنند و آن زن از این عمل لذت می برد و به بچه آن زن که بدون مرد أست حرام زاده است.
بنظرم هرزه به مردانی گفته میشود ک بخاطر شهوت دست به هر کار کثیفی میزنند با زن متاهل یا دختر باکره سن پایین وارد رابطه میشوند و اونارو فریب می دهند و یا با پول و یا خودشون کوون میدهند و همجنس گرایی میکنند و در کل خریدار تن هستند یا فروشنده تن هرزه میگویند . مرد هرزه کار
خلافکار
هرزه، فاسد
فساد، هاسد
فاسد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس