هس
لغت نامه دهخدا
هس. [ هََ س س ] ( ع مص ) کوفتن چیزی را و شکستن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سخنی اندیشیدن مرد و امری درآمدن در دل وی. ( منتهی الارب ). حدیث نفس. || اخفاء کلام. ( از اقرب الموارد ).
هس. [ هَُ س س ] ( ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
کلمه ایست که بدان گوسپندان را زجر کنند
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
هِس در زبان کوردی به معنای هیس، ساکت میباشد
هِس در زبان کردی به معنای هیس، ساکت میباشد
در مهریز استان یزد به طویله گوسفندان هس میگویند
در مهریز یزد به طویله گوسفندان میگویند
به ملکی گالی هیچ ، هِسوخ : هیچوقت هستا: هیچکدام
در لهجه شیراز و دیگر شهرهای استان فارس به عنوان مخفف هست ، از کلمه هَس استفاده می کنند.
گوشیو کجا هَس؟ گوشی تلفن کجا هست؟
گوشی تلفن کجا هِشتی؟ کجا گذاشتی؟
گوشیو کجا هَس؟ گوشی تلفن کجا هست؟
گوشی تلفن کجا هِشتی؟ کجا گذاشتی؟