همگن

/hamgen/

معنی انگلیسی:
colleague, class, peer, homogeneous

لغت نامه دهخدا

همگن. [ هََ گ ِ ] ( ص مرکب ) همگین. انباز. شریک.( یادداشت مؤلف ). ج ، همگنان. رجوع به همگنان شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) همه جمع :همگنان .توضیح این کلمه بصورت مفرد در متون فارسی دیده نشده و جمع آن ( همگنان ) مستعمل است .

فرهنگ معین

(هَ گ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - همه . ۲ - همتا، همانند. ۳ - یکنواخت .

واژه نامه بختیاریکا

هوگو؛ یک انداز

مترادف ها

equal (صفت)
مساوی، معدل، یکسان، شبیه، همانند، متعادل، مقابل، هم پایه، برابر، متساوی، همگن، متوازن، هم اندازه، موازی، متکی بر حقوق مشترک

فارسی به عربی

نظیر

پیشنهاد کاربران

یکنواخت . . . .
هرگاه اجزای تشکیل دهنده مخلوط به طور یکسان و یکنواخت در سرتاسر مخلوط پخش شوند مخلوط تک فاز و همگنی حاصل می شود که مخلوط همگن یا محلول نام دارد.

بپرس