هیر. [ هََ ی ْ ی ِ ] ( ع اِ ) ایر. هیر. ( منتهی الارب ). || باد شمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) آنکه بی باکانه در هر چیزی درآید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هیر. ( اِصوت ) آوازی که بدان راندن ستور خواهند :
در بار هجوشان کشم از گوش تا به دم
خواهم به چوب رانم و خواهم به هیر و هر.
سوزنی ( از یادداشت مؤلف ).
هیر. ( اِ ) آتش رامیگویند و به عربی نار خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || طاعت و عبادت. ( آنندراج ) ( برهان ). || به زبان علمی اهل هند طلا را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).
هیر. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان رودبر بخش معلم کلایه ٔشهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر، دارای 1058 تن سکنه است. آب آن از نینه رود و محصول آن غلات ، ارزن ، گردو، زغال اخته و شغل اهالی زراعت است. ذغال سنگ دارد. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
هیر. ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان اردبیل.این دهستان از 48 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن بالغ بر 16761 تن میباشد. مرکز این دهستان ده هیر و قراء مهم آن عبارتند از: کسالار، ایوریق ، بقرآباد [ بلقاباد ]. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
هیر. ( اِخ ) دهی از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 1842 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).