هیف

/hif/

لغت نامه دهخدا

هیف. [ هََ ] ( ع اِمص ) سختی تشنگی. ( منتهی الارب ). || ( مص ) سخت تشنه شدن. || گریزپا شدن بنده. || لاغرشکم و باریک میان گردیدن. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) باد گرم که از جانب یمن وزد و آن نکبا است میان جنوب و دبور و نباتات و آب را خشک گرداند و حیوانات را تشنه کند. ( منتهی الارب ). باد گرم و آن باد که میان جنوب و دبور جهد. ( مهذب الاسماء ). رجوع به هَیَف شود.

هیف. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَهیَف. مردان لاغرشکم و میان باریک. ( اقرب الموارد ). رجوع به اهیف شود.

هیف. [ هََ ی َ ] ( ع مص ) لاغرشکم و باریک میان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گریختن عبد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

لاغر شکم و باریک میان گردیدن گریختن عبد

پیشنهاد کاربران

بپرس