واقع بینی

/vAqe~bini/

مترادف واقع بینی: حقیقت جویی، رآلیسم، واقع گرایی، واقع نگری

معنی انگلیسی:
earthiness, realism

لغت نامه دهخدا

واقعبینی. [ ق ِ ] ( حامص مرکب ) حقیقت بینی. رجوع به واقعبین و واقع شود.

فرهنگ فارسی

۱ - دیدن و درک حقیقت واقع .۲ - ر آلیسم
حقیقت بینی

مترادف ها

realism (اسم)
رئالیسم، واقع گرایی، واقعبینی، راستین گرایی، تحقق گرایی

فارسی به عربی

واقعیة

پیشنهاد کاربران

فَرهودنِگرانه / فَرهودنِگرش / راستی نگرانه
همچنین شاید بتوان آمیخته واژه ی �فَرهودبُن� را به آرش �واقع بینی� پذیرفت و بکار گرفت ( شایان درنگ و بررسی بر و بچه های ویژه کار در این زمینه )
رخدادبینی، رخدادنگری، رخدادگرایی
دیدن همه چیز همانطور که هست و در حال اتفاق افتادن است

بپرس