واک
لغت نامه دهخدا
برف است ریزان در پای گلبن
زاغ است نالان بر جای بلبل
در حلق نخجیر آب است زنجیر
در گردن واک موج است چون غل.
( از جهانگیری و رشیدی ، از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
صدا، بانگ، صوت، اوا، واک
واک، مرغ ابی
پیشنهاد کاربران
واژه واق
معادل ابجد 107
تعداد حروف 3
تلفظ vāq
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: واک] ‹واک، واقی› ( زیست شناسی )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 107
تعداد حروف 3
تلفظ vāq
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: واک] ‹واک، واقی› ( زیست شناسی )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
در زبان بلوچ معنی واک ، توان وقدرت ونیرو است . کسی می گوید امروز من واک ندارم تا کار کنم . یعنی اینکه من امروز توان کار کردن ندارم.
voice انگلیسی تغییر یافته ی واک فارسی می باشد و هر دو از ریشه هستند.
واک ، واج ، وات ، ، بندواژه ، حرف ( حرف ها )