ورانداختن

لغت نامه دهخدا

ورانداختن. [ وَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) متعدی ورافتادن. منسوخ کردن. از مد انداختن. ( فرهنگ فارسی معین ). نسخ کردن. ( یادداشت مؤلف ). از بین بردن. نیست و نابود کردن. مستأصل کردن. ریشه کن کردن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به برانداختن شود.

فرهنگ عمید

منسوخ کردن، از بین بردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس