پایگاه

/pAygAh/

مترادف پایگاه: رتبه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب، مرکز، مقر، جایگاه، جا، محل، پیشگاه، تخت، مسند، اندازه

معنی انگلیسی:
home, base, [mil.] base, [fig.] degree, station, foothold, outpost

لغت نامه دهخدا

پایگاه. ( اِ مرکب ) مقام. منصب. منزلت. قدر. مکانت. حرمت. مقدار. رتبت. رُتبه. جایگاه. دَرجه. ( مجمل اللغه ). زُلفی. مرتبه. ( مهذب الاسماء ). مرتبت. پایگه. حدّ. مقام بلند. رتبت ارجمند. مخفف پایه گاه. ( فرهنگ رشیدی ) :
ازین [ طبقات چهارگانه ] هر یکی را یکی پایگاه
سزاوار بگزید [ جمشید ] و بنمود راه.
فردوسی.
ببخشید رستم گناه ورا
فزون کرد از آن پایگاه ورا.
فردوسی.
همان چرمش آکنده بایدبکاه
بدان تا نجوید کس این پایگاه.
فردوسی.
بیاراستندش یکی جایگاه
چنان چون بود در خور پایگاه.
فردوسی.
چو کاوس و جمشیدباشم براه
چو ایشان ز من گم شود پایگاه.
فردوسی.
هر آنکس که در سایه من پناه
نیابد ازو گم شود پایگاه.
فردوسی.
چو خسرو ببیند سپاه ترا
همان مردی و پایگاه ترا.
فردوسی.
بدو گفت پیران کز ایران سپاه
کسی را ندانم بدین پایگاه.
فردوسی.
ورادر شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه.
فردوسی.
کجا همچنین نزد شاه آوریم
شود شاه و زین پایگاه آوریم.
فردوسی.
ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که فرزند ما شد بدین پایگاه.
فردوسی.
بشد [ سیاوش ] با کمرپیش کاوس شاه
بدو گفت من دارم این پایگاه
که با شاه توران بجویم نبرد
سر سروران اندر آرم بگرد.
فردوسی.
گریزان بیامد ز درگاه شاه
کنون یافته است ایدر این پایگاه.
فردوسی.
مگر شاه را نزد ماه آوریم
بنزدیک تو پایگاه آوریم.
فردوسی.
هر آنکس که از دفتر هندوان
بخواند شود شاد و روشن روان
بپرسید قیصر که هندو ز راه
همی تا کجا برکشد پایگاه
ز دین و پرستیدن اندر چه اند
همی بت پرستند اگر خود که اند. ( کذا ).
فردوسی.
خردمند نزدیک او خوار گشت
همه رسم شاهیش بیکار گشت...
سترگی گرفت او نه قهر و نه داد
بهیچ آرزو نیز پاسخ نداد
کسی را نبد نزد او پایگاه
بزودی مکافات کردی گناه.
فردوسی.
کسی کش دهد ایزد این پایگاه
ازو باید آموخت آئین و راه.
فردوسی.
همه راه نیکی نمودی بشاه بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جا، مکان، مقام، قدرومرتبه، آستانه خانه، جای پا
( اسم ) ۱- جای پا قدم . ۲- جانب پای طرف پای مقابل سرگاه . ۳- درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه . ۴- پیشگاه تخت مسند . ۵- پایاب . ۶- پایه اساس . ۷- جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه. ۸- جای محل. ۹- آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل . ۱٠- مزد حق القدم . ۱۱- اصل و نسب. یا اهل پایگاه.اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی . محل و جای برای فرود آمدن هواپیما ( مخصوصا هواپیماهای نظامی ) .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - جا، مکان . ۲ - مقام ، مرتبه . ۳ - حد، درجه . ۴ - شایستگی .

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) محل استقرار نیروی نظامی.
۲. جا، مکان.
۳. [مجاز] مقام، قدر، مرتبه: از این هر یکی را یکی پایگاه / سزاوار بگزید و بنمود راه (فردوسی۴: ۲۹ ).
۴. درگاه، آستانۀ خانه.
۵. [قدیمی] جای پا.

فرهنگستان زبان و ادب

{base} [علوم نظامی] 1. محل طراحی یا پشتیبانی عملیات نظامی 2. منطقه یا محلی با تأسیسات خاص برای آماد و پشتیبانی
{site} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] جایی که تعدادی رایانه در کنار یکدیگر مورد استفادۀ کاربران قرار می گیرد

واژه نامه بختیاریکا

پا گَه

جدول کلمات

جا ، مکان ، مقام ، قدر ، مرتبه

مترادف ها

base (اسم)
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر

foothold (اسم)
پایگاه، جای پا، جای ثابت، زیر پایی

فارسی به عربی

قاعدة ، نُقْطَة (مِحْوَرُ ) اّرتکاز

پیشنهاد کاربران

پایگاه ( base camp ) : [اصطلاح کوهنوردی]نخستین بارگاه که در پایین کوه برقرار می شود و معمولا بزرگترین بارگاه و محل تدارکات رسانی برای بارگاه یا چادر های بالا تر است.
منبع https://sporton. ir

مکان
جا
محل استقرارگروه
مکان تجمع و استقرار . پایگاه داده: محل و مکان تجمیع داده ها و یا اطلاعات در یک یا چند موضوع می باشد.
مقام

بپرس