پنداشتن


معنی انگلیسی:
assume, assumption, believe, count, deem, dream, esteem, expect, fancy, imagine, reckon, suppose, suspect, take, think, understand, to suppose, to imagine

لغت نامه دهخدا

پنداشتن. [ پ ِ ت َ ] ( مص ) گمان بردن. تصور کردن باشد. ( برهان قاطع ). گمان برده شدن. ظن بردن. ظن کردن. خیال کردن. وهم. ( دهار ). توهم کردن. اعتقاد داشتن. حِسبان. محسبة. زعم :
شب زمستان بود کپی سرد یافت
کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشته هیزم بدو برداشتند.
رودکی.
اندی که امیر ما بازآمد پیروز
مرگ از پی دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد کو باز نیاید
بازآمدتا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی.
ای غافل از شمار چه پنداری
کِت خالق آفرید نه بر کاری
عمری که مر تراست سر مایه
وید است و کارهات بدین زاری.
رودکی.
تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و طاس .
خسروی.
همی نوسواریش پنداشتند
چو خود از سر شاه برداشتند.
فردوسی.
همه دست بر آسمان داشتند
که او را همی کشته پنداشتند.
فردوسی.
که ما بوم آباد بگذاشتیم
جهان در پناه تو پنداشتیم.
فردوسی.
به ایران بروبوم بگذاشتن
سپهدار را باب پنداشتن ( ؟ )
فردوسی.
بزابل شدی بلخ بگذاشتی
همه رزم را بزم پنداشتی.
فردوسی.
یکی زین اسبان نبرداشتند
همی رزم را خوار پنداشتند.
فردوسی.
سیاوش ندانست بازار اوی
همی راست پنداشت گفتار اوی.
فردوسی.
فرستاده را گفت سوی هری
همی رو چو پیدا شود لشکری
چنان دان که بهرام جنگ آور است
مپندار کان لشکر دیگر است.
فردوسی.
دو روزه بیکروز بگذاشتی
شب تیره را روز پنداشتی.
فردوسی.
شه زابل او را نکو داشتی
فزونتر ز فرزندْش پنداشتی.
فردوسی.
همی ویژه در خون لشکر شوی
تو پنداری از راه دیگر شوی.
فردوسی.
گر همی فرعون قومی سحره پیش آرد
رسن و رشته جنبنده بمار انگارد
باﷲ و باﷲ و باﷲ که غلط پندارد
مار موسی همه سحر و سحره اوبارد.
منوچهری.
عیشی است مرا با تو چونانکه نیندیشی
حالیست مرا با تو چونانکه نپنداری.
منوچهری.
مرد... مبادا... چیزی کند زشت و پندارد که نیکو است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98 ). حاجب پنداشت که هر یکی را بیستگان چوب فرموده است. ( تاریخ بیهقی ). و ما [محمود] تا این غایت دانی که به راستای تو چند نیکوئی فرموده ایم و پنداشتیم که با ادب برآمده ای و نیستی چنانکه پنداشته ایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 ). و گفتند امیر در بزرگ غلط افتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم این بران جمله است که دید. ( ایضاً ص 112 ). گفت : آری سیر خورده گرسنه را مست و دیوانه پندارد. گناه ما راست که بر این صبر می کنیم. ( ایضاً 323 ). پنداشتم که خداوندبفراغتی مشغول است بگمان بودم از بار یافتن و نیافتن. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گمان بردن، اندیشه کردن، خیال کردن، تصورکردن
( مصدر ) ۱- گمان بردن تصور کردن ظن بردن توهم کردن زعم حسبان . ۲- تصور باطل نمودن حدس باطل زدن گمان نادرست کردن . ۳- شمردن بحساب آوردن فرض کردن انگاشتن گرفتن تقدیر . ۴- عجب و تکبر نمودن .

فرهنگ معین

(پِ تَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - گمان بردن ، تصور کردن . ۲ - سوءظن داشتن . ۳ - تکبر نمودن . ۴ - به حساب آوردن ، شمردن . ۵ - گمان نادرست کردن ، تصور باطل نمودن .

فرهنگ عمید

۱. گمان بردن، خیال کردن، تصور کردن.
۲. اندیشه کردن.
٣. فرض کردن.

واژه نامه بختیاریکا

دار گُدن

جدول کلمات

توهم

مترادف ها

take (فعل)
بردن، گرفتن، پنداشتن، ستاندن، برداشتن، لمس کردن

count (فعل)
حساب کردن، شمردن، پنداشتن

assume (فعل)
فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن

suppose (فعل)
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، خیال کردن، گمان کردن

deem (فعل)
فرض کردن، پنداشتن، عقیده داشتن، خیال کردن

fancy (فعل)
پنداشتن، علاقه داشتن به، تصور کردن

imagine (فعل)
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، تفکر کردن، تصور کردن، حدس زدن

conceive (فعل)
پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن

فارسی به عربی

افترض , تخیل , وارد

پیشنهاد کاربران

یادداشت مهندس اسماعیلزاده:
اشعاری را که آقای امیر حسین سیاوشی در اینجا نوشته است هیچ ربطی به واژه "پنداشتن" ندارد.
پنداشتن: گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن؛ فکر کردن
به انگلیسی: assume, guess; suppose, think
...
[مشاهده متن کامل]

به سویدی ( سوئدی ) : anta, antaga, gissa, tro, tycka
پنداشتم همیشه گل خاطر منی عشق منی امید منی دلبر منی
پنداشتم نگاه تو پیک محبت است شوق منی نشاط منی ساغر منی
پنداشتم که از پی تنهایی و سکوت از عمر آنچه مانده بجا در بر منی

از کسی ، کسی ( یا چیزی ) ساختن ؛ او را چنان پنداشتن. اورا به صورت وی ( یا آن چیز ) درآوردن :
چنین گفت کای مهتر سرفراز
ز من کودک شیرخواره مساز.
فردوسی.
چنین پاسخ آورد بهرام باز
که از من تو بیکاره خردی مساز.
فردوسی.
شمردن حساب کردن فکر کردن
اگر بخواهیم به پیشوندِ کارواژه ها ارج بنهیم، باید به جایِ ( پنداشتن ) ، ( پی داشتن ) را بکار ببریم. ما پیشوندی بنامِ ( پَن ) نداریم.
ظن بردن
گمان بردن

بپرس