پولکی

/pulaki/

معنی انگلیسی:
crass, mercenary, sordid, squamous, venal

لغت نامه دهخدا

پولکی. [ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به پولک. پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است. مرتشی. رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه پول را دوست دارد. ۲- آنکه رشوه پذیرد آنکه معتاد بپول گرفتن استرشوه خوار. ۳- آنچه با پول انجام گیرد مقابل مجانی .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) ۱ - پول دوست . ۲ - آن که رشوه پذیرد.
( ~. ) (اِ. ) نوعی آب نبات شبیه پولک .

فرهنگ عمید

۱. پول دوست.
۲. رشوه گیر، رشوه خوار.

گویش مازنی

/pooleki/ چرم روی کفل اسب که از دو طرف ران به رانکی وصل است تا رانکی به پایین نیفتد

مترادف ها

mercenary (اسم)
پولکی، سرباز مزدور، ادم اجیر

pensionary (اسم)
پولکی

avid (صفت)
مشتاق، ارزومند، متمایل، ازمند، حریص، پولکی

greedy (صفت)
ازمند، حریص، طماع، پولکی، دندان گرد، پر خور

foliaceous (صفت)
پولکی، برگ مانند، برگه دار، برگی، برگ دار

فارسی به عربی

مرتزق

پیشنهاد کاربران

بپرس