چاربالش

لغت نامه دهخدا

چاربالش. [ ل ِ ] ( اِ مرکب ) مسند و وساده ای که پادشاهان و صدور و اکابر بر آن نشینند و بر آن تکیه کنند. ( ناظم الاطباء ). مسندی را گویند که پادشاهان و صدور و اکابر برآن نشینند. ( برهان ). مسند ملوک و اکابر از این جهت که ظاهراً سابق تکیه کلانی که حالا بر پشت میدارند مرسوم نبود بلکه رسم آن بود که دو تکیه بر یمین و یسار. میگذاشتند یا آنکه یکی بر پشت و یکی پیش سینه و دو بر یمین و یسار. پس حقیقت چاربالش همان چارتکیه باشد که به مجاز معنی مسند مذکور شهرت گرفته. ( آنندراج ) :
از گوشه چاربالش تو
اقبال بسالیان نجنبد.
خاقانی.
به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان
که چاربالش سلطان درد بیک پرتاب.
خاقانی.
چار دیوار عزلتی که تراست
بهتر از چاربالش جم دان.
خاقانی.
نهم چاربالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی.
خاقانی.
بهر آگین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.
خاقانی.
چاربالش نهاده چون جمشید
پنج نوبت رسانده بر خورشید.
نظامی ( هفت پیکر ).
گفت از اول که پنج نوبت شاه
باد بالای چاربالش ماه.
نظامی ( هفت پیکر ).
سر آنگاه بر چاربالش نهیم
کزین گنبد چاربالش رهیم.
نظامی ( شرفنامه ).
گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی به لطف
بعد از این بر عرش نه تو چاربالش بر نیاز.
مولوی.
چشم و چراغ جمع رسل هادی سبل
سلطان چاربالش ایوان اصفیا.
( منسوب به حافظ ).
عصمت به چاربالش غفلت چه خفته ای
آهنگ راه کن که رفیقان روان شدند.
عصمت بخاری.
|| کنایه از دنیا باشد. ( برهان ). کنایه از دنیاست به اعتبار چهار گنبد. ( آنندراج ) :
چو در چاربالش ندیدم درنگ
نشستم در این چاردیوار تنگ.
نظامی.
|| کنایه از عناصر اربعه. ( برهان ). و رجوع به چاربالشت و چهاربالش شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) چهار بالش
مسندیرا گویند که پادشاهان و صدور و اکابر بر آن نشینند . مسند ملوک و اکابر ازین جهت که ظاهرا سابق تکی. کلانی که حالا بر پشت میدارند مرسوم نبود بلکه رسم آن بود که دو تکیه بر یمین و دو تکیه بر یسار میگذاشتند یا آنکه یکی بر پشت و یکی پیش سینه و دو بریمین و یسار ٠ پس حقیقت چار بالش همان چار تکیه باشد که به مجاز معنی مسند مذکور شهرت گرفته ٠ مسند و ساده ای که پادشاهان و صدور و اکابر بر آن نشینند و بر آن تکیه کنند ٠ یا کنایه از دنیا باشد ٠ کنایه از دنیاست به اعتبار چهار گنبد ٠

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] دنیا: چو در چاربالش ندیدم درنگ / نشستم در این چار دیوار تنگ (نظامی۵: ۷۶۱ ).
۲. [مجاز] عناصر اربعه: سر آنگاه بر چاربالش نهیم / کز این لنگر «چاربالش» رهیم (نظامی۶: ۱۰۲۷ ).
۳. چهار بالشی که هنگام نشستن در پشت سر و طرف راست و چپ و زیر پای خود بگذارند و بر آن تکیه بدهند.
۴. تخت، مسند.

پیشنهاد کاربران

چاربالش : ( بکسر لام ) چهار بالش که هنگام نشستن در پشت سر و زیر پا و طرف راست و چپ خود بگذارند و بر آن تکیه بدهند ، تخت ، مسند ، و نیز کنایه از دنیا و عناصر اربعه ، چهار بالشت هم گفته شده .

بپرس