چوچوله
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
اندام کوچکی که نعوظ میکند و در قسمت جلو شرم زن قرار گرفته است ٠
فرهنگ معین
مترادف ها
خروسک، چوچوله
پیشنهاد کاربران
بیظر. [ ب َ ظَ ] ( ع اِ ) تلاق. ( ناظم الاطباء ) . بظارة. بظر. تلاق. چوچوله. دلاغ. ( یادداشت مؤلف ) . || دشنام است مر داه را. ( ناظم الاطباء ) . دشنامی است داهان ( یعنی کنیزکان ) را. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به بظارة شود.
... [مشاهده متن کامل]
( بظارة ) بظارة. [ ب َ / ب ُ رَ ] ( ع اِ ) تِلاق. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . کناره فرج. ( مهذب الاسماء ) . بظر. بیظر. چوچوله. دلاغ. || آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که ختانه بگذارد از زن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. ( آنندراج ) . تندی میان لب پایین. ( ناظم الاطباء ) . تندی میان لب بالایین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بلندی میان لب فرودین. ( مهذب الاسماء ) . || سر پستان گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بظارة الشاة؛ تندی کناره فرج گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
( بظارة ) بظارة. [ ب َ / ب ُ رَ ] ( ع اِ ) تِلاق. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . کناره فرج. ( مهذب الاسماء ) . بظر. بیظر. چوچوله. دلاغ. || آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که ختانه بگذارد از زن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. ( آنندراج ) . تندی میان لب پایین. ( ناظم الاطباء ) . تندی میان لب بالایین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بلندی میان لب فرودین. ( مهذب الاسماء ) . || سر پستان گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بظارة الشاة؛ تندی کناره فرج گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) .
فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کلان. در این معنی ازکلمه سنسکریت �پنج � به معنی وسیع و بزرگ گرفته شده است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
خچورسغد. [ خ ُ س َ ] ( اِخ ) نام جایی است دشوار از ملک آذربایجان که تنگناها دارد و راهش صعب المرور است . ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به خچور در این لغت نامه شود. ایروان کنونی . || ( اِ مرکب ) کنایه از اندام نهانی زنانست . ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
چه خاری از قلم برگ گل نو
خچورسغدکی گردد قلمرو.
از محسن تاثیر در تعریف این عضو ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
چه خاری از قلم برگ گل نو
خچورسغدکی گردد قلمرو.
از محسن تاثیر در تعریف این عضو ( از آنندراج ) .
در فارسی - چوچول - خروسک - ماسماسک
و در زبان لکی - بِلیکه - به لی که
و در زبان لکی - بِلیکه - به لی که
بلوچ . [ ب ُ ] ( اِ ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ( برهان ) . || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. ( برهان ) . || پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . ( برهان ) . تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ) . چوچوله :
... [مشاهده متن کامل]
تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه . . . او به سیم پای نسپرم .
سوزنی .
... [مشاهده متن کامل]
تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه . . . او به سیم پای نسپرم .
سوزنی .
در زبان محلی بلیکه میگن.
پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. ( برهان ) . تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ) . چوچوله :
تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه. . . او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه. . . او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
بنظر/بظر. [ ب ُ ظَ ] ( ع اِ ) تلاق و تندی میان دو لب فرج زن. ( ناظم الاطباء ) . فنج. قرن. چوچوله. تندی میان دو لب فرج زن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)