کاربین

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

کاربین. ( نف مرکب ) آنکه کار را بنگرد. کاردان. کارشناس :
شکرایزد را که ما را خسرویست
کارساز و کاربین و کاردان.
فرخی.
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بترسیدند.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کاردان کارشناس : ( شکر ایزد را که ما را خسرویست کار ساز و کاربین و کاردان ] . ( فرخی )
کاردان کارشناس

فرهنگ معین

(ص فا. ) کاردان ، کارشناس .

فرهنگ عمید

۱. کاربیننده، کارشناس.
۲. کاردان، ماهر: شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی: ۲۶۳ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس