کاسه لیس

/kAselis/

مترادف کاسه لیس: ریزه خوار، سورچران، طفیلی، پرخور، شکمباره، شکمو، پخته خوار، مفتخور، چاپلوس، چرب زبان، متملق

معنی انگلیسی:
flatterer, sycophant, sponger, parasite, fawner, servile, slavish, supple, toady

لغت نامه دهخدا

کاسه لیس. [ س َ / س ِ ] ( نف مرکب ) مردم گرسنه و فقیر که آنچه در بن کاسه بماند با انگشت و زبان لیسند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پرخور و شکم خواره را گویندو فقیر و گدا را نیز گفته اند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). لعاس. لحاس. ( ربنجنی ). انگل. بشتام. طفیلی. سورچران. سوری. کاسه کجا برم. نیزه باز. اکول :
حسد چه میبری ای کاسه لیس بر بسحاق
برنج زرد و عسل روزی خداداد است.
بسحاق اطعمه.
دل برافروزان از آن نور جلی
چند باشی کاسه لیس بوعلی.
بهاءالدین عاملی.
|| مردم دون همت و خوش آمدگوی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).مردم رذل و متملق را گویند. قدح لیس هم آمده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
تغاری بشکند ماستی بریزد
جهان گردد بکام کاسه لیسان.
( از امثال و حکم دهخدا ).
رو به پیش کاسه لیس ای دیگ لیس
توش خداوند و ولینعمت نویس.
مولوی.
لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه ته ماند. کاس. غذا را لیسد : [ لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار بانگ طبلش رفته اطراف دیار ] . ( مثنوی ) ۲ - پرخور شکم خواره . ۳ - طفیلی سور چران سوری ریزه خوار : [ دل بر افروزان ازان نور جلی چند باشی کاسه لیس بو علی ? ] ( بهائ الدین عاملی ) ۴ - متملق چاپلوس .

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) چاپلوس ، متملق .

فرهنگ عمید

١. آن که ته ماندۀ غذا را در کاسه می لیسد: حسد چه می بری ای کاسه لیس بر بسحاق / برنج زرد و عسل روزی خداداد است (بسحاق اطعمه: ۱۰۳ ).
۲. [مجاز] گرسنه.
۳. [مجاز] پرخور و حریص.
۴. [مجاز] پست فطرت.
۵. [مجاز] چاپلوس.
۶. [قدیمی، مجاز] گدا.

مترادف ها

toady (اسم)
چاپلوس، متملق، کاسه لیس

lickspittle (اسم)
بادنجان دور قاب چین، کاسه لیس

پیشنهاد کاربران

بپرس