کبان

لغت نامه دهخدا

کبان. [ ک ُ ] ( ع اِ ) نوعی از طعام که از ارزن ترتیب دهند لغت یمنی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). طعامی است از ذرت مخصوص یمنیان. ( از اقرب الموارد ). || بیماریی است شتر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ترازو یی که یک پله دارد و بجای پل. دیگر سنگ از شاهین آن آویزند قپان : [ یکی دیبا فرو ریزد بر زمه یکی دینار بر سنجد بکپان ] . ( عنصری )
نوعی از طعام که ارزان ترتیب دهند بیماری است شتر را

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس