کلکلانه

لغت نامه دهخدا

کلکلانه. [ ک َ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) کلکلانج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : صفت کلکلانه سرد، که در این علت سود دارد بگیرند، برگ مازریون و هلیله زرد مقشر و غاریقون... ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). دواء الکرکم تألیف محمد زکریا، کلکلانه تألیف او و کلکلانه دیگر تألیف عیسی صهار بخت. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلکلانج شود.

پیشنهاد کاربران

روش ساخت کلکلانه‏ مروزى که استسقا را و معده سرد و تبهاء کهن و سرفه بلغمی و ضیق النفس و جگر و سپرز سخت و باسور و قولنج و صرع را سود دارد و باز گرفتن بول را بگشاید: هلیله کابلی و بلیله و آمله از هر یکی هفت
...
[مشاهده متن کامل]
درم، پلپل، دارپلپل، زنجبیل، فلفلمون، نمک هندى سرخ، نمک هندى سیاه، نمک اندرانی، نمک طبرزد، نمک خمیر، لسان العصافیر، شیطره، سعد، خیربوا، قرفه، سعتر پارسی، برنک کابلی مقشّر، شونیز، حب النیل، زیره کرمانی، ساذج هندى، تخم کرفس، گشنیز خشک از هر یکی پنج درم، میویز منقّی نیم من، شیر آمله پاک‏ کرده یک من، تربذ سپید صد و پنجاه درم، فلوس خیارچنبر ده درم، میویز و آمله اندر دوازده من آب بپزند تا دو بهر برود و بپالایند و خیارچنبر درین‏ آب حل کنند و سه من و ده ستیر فانید اندرین آب بگدازند و نیم من روغن کنجد تازه با وى بیامیزند و یک جوش بدهند تا قوامی گیرد و داروها بدان بسرشند، شربة چهار درم تا پنج درم با شیر اشتر یا با آب عنب الثعلب. الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة، ص: 669

بپرس