کیاست
/kiyAsat/
مترادف کیاست: تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری
برابر پارسی: زیرکی، خردمندی، هشیاری، هوشیاری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- صاحب کیاست ؛ زیرک و هوشیار و خردمند. ( ناظم الاطباء ).
|| دانایی. ( آنندراج ) ( غیاث ). دانایی و فِراست. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || جلددستی در کارها. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فلسفه ) تمکن نفس است از استنباط «ما هو انفع» ( آنچه سودمندتر است ) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند.( از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ).
کیاسة. [ س َ ] ( ع مص ) زیرک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). زیرک و فطن گردیدن. ( ناظم الاطباء ). زیرک و تیزفهم و ساکن گردیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کیاست شود. || ( اِمص ) خلاف حمق. ( منتهی الارب ). ضد حمق. ( اقرب الموارد ). رجوع به کَیْس شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زیرکی تیز فهمی هوشیاری . ۲ - دانایی فراست : نظامالملک برای و کیاست .... دشمن جان او بود . ۳ - تمکن نفس است از استنباط ما هوا نفع ( آنچه که سودمند تر است ) برای شخصی که ادراک مصالح و مفلسد خود کند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست
فراست، زیرکی، کیاست، شخص تیزبین
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید