گزین

/gozin/

معنی انگلیسی:
alternative, choice, option, selection

لغت نامه دهخدا

گزین. [ گ ُ ] ( ن مف ) گزیده. انتخاب کرده شده. ( از برهان ). منتخب و پسندیده. ( آنندراج ) ( غیاث ) : عبدالرحمن قصری گفت : ای مردمان من برادرش عبدالرحمن را ببینم او گزین ایشان است. گفتند: نیک آمد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین.
دقیقی.
پذیرم من این پاک دین ورا
ز جان برگزینم گزین ورا.
فردوسی.
چهار چیز گزین بود خسروان را کار
نشاط کردن و چوگان و رزم و بزم و شکار.
فرخی.
عزیز گشت هر آن کس که شد بر تو عزیز
گزیده گشت هر آن کس که شد بر تو گزین.
فرخی.
همچون حرمش طالع سعد است و مبارک
همچون ارمش نقش مهنا و گزین است.
منوچهری.
چنان آمد که آنگه چند مهتر
گزینان و مهان چند کشور.
( ویس و رامین ).
چو در مرو گزین شد شاه رامین
بهشتی دید در وی بسته آذین.
( ویس و رامین ).
بشد شاد از این پهلوان گزین
چو باد بزان اندر آمد بزین.
اسدی.
ز گردان به خم کمند گزین
بهر حمله دو دو ربودی ز زین.
اسدی.
سمند سرافراز را کرد زین
برون رفت تنها به روز گزین.
اسدی.
گزینم قران است و دین محمد
همین بودازیرا گزین محمد.
ناصرخسرو.
زآن گزین خانه نیابی تو همی بوی بهشت
یار تو یافت ازو بوی تو شو نیز بیاب.
ناصرخسرو.
یعنی که خدای را دو گروه گزین اند از جمله خلایق : از عرب قریش و از عجم پارس.( فارسنامه ابن البلخی ص 4 ).
ایزد ترا به ملک جهان برگزید از آنک
اندر جهان ملک ز شاهان گزین تویی.
مسعودسعد.
دیر مان ای به گونه گونه اثر
اختیار و گزین دولت و دین.
انوری.
دریدند از هم آن نقش گزین را
که رنگ از روی بردی نقش چین را.
نظامی.
آفرین کردش آفریننده
کین گزین بودو او گزیننده.
نظامی.
گفت آری بنده خاص گزین
گشت رنجور او منم نیکو ببین.
مولوی.
تواضع کند هوشمند گزین
نهد شاخ پرمیوه سر بر زمین.
سعدی.
|| ( نف ) انتخاب کننده. ( برهان ). گزیننده. بیشتر بصورت ترکیب با کلمات ذیل آید و معنی فاعلی دهد ( اسم فاعل مرخم ): خلوت گزین ، عشرت گزین ، درم گزین ، دست گزین ، به گزین : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

امربگزیدن، بگزین، وبمعنی گزیننده درترکیب باکلمه دیگرمثل خلوت گزین، عشرت گزین، به معنی گزیده وانتخاب شده هم میگویند
۱ - ( صفت ) در ترکیب بمعنی گزیننده ( انتخاب کننده ) آید : به گزین خلوت گزین درم گزین عشرت گزین . ۲ - گزیده انتخاب شده منتخب پسندیده : خاصه نعت رسول باز پسین آن زپیغمبران بهین و گزین . ( حدیقه ) یا گزین خلق دنیا . برگزیده از مخلوقات .
دهی در شهرستانهای سراوان و قصرشیرین و اهواز

فرهنگ معین

(گُ ) ۱ - (ص مف . ) انتخاب شده . ۲ - (ص فا. ) انتخاب کننده .

فرهنگ عمید

ساخته شده از چوب درخت گز.
۱. = گزیدن
۲. گزیننده (در ترکیب با کلمه دیگر ): خلوت گزین، عشرت گزین.
۳. گزیده، انتخاب شده.
* گزین کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] انتخاب کردن، برگزیدن.

دانشنامه عمومی

گزین (هفتکل). گزین، روستایی در دهستان گزین بخش رغیوه شهرستان هفتکل در استان خوزستان ایران است. این روستا، مرکز دهستان گزین است. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۵۱ نفر ( ۶۵ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس گزین (هفتکل)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

selection (اسم)
پسند، انتخاب، گزینش، گزین

فارسی به عربی

اختیار

پیشنهاد کاربران

بگزین ملکا بگزین ملکا
پاک طبع تو بسان ملکا
ربنجی

بپرس