گوهر اما ی

لغت نامه دهخدا

( گوهرآمای ) گوهرآمای. [ گ َ / گُو هََ ]( نف مرکب ) از گوهر + آمای ، نعت فاعلی از آماییدن به معنی پر کردن و آراستن باشد. آراسته به گوهر. پرکننده به گوهر. || آنکه مروارید و جوهر را به رشته میکشد. || آنکه نیکو حکم میکند. ( ناظم الاطباء ). || هستی بخش. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). هستی دهنده. موجد. خالق. آفریدگار :
تویی گوهرآمای چار آخشیج
مسلسل کن گوهران در مزیج.
نظامی ( از بهار عجم ).
گوهرآمای گنج خانه راز
گنج گوهر چنین گشاید باز.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( گوهر آما ی ) ( صفت ) ۱ - آنکه مروارید و دیگر جواهر را برشته کشد : گوهر آمای گنج خان. راز گنج گوهر چنین گشاید باز . ( نظامی ) ۲ - آنکه سخن نیکو برشت. نظم در آورد . ۳ - آنکه نیکو حکم کند . ۴ - آنکه هستی بخشد خالق : تویی گوهر آمای چار آخشیج مسلسل کن گوهران در مزیج . ( نظامی )

پیشنهاد کاربران

بپرس