گیلک

/gilak/

معنی انگلیسی:
native or peasant of guilan, [native of gilan a northem province of iran], crab apple

لغت نامه دهخدا

گیلک. [ ل َ ] ( ص ، اِ ) به زبان گیلان ، مردم عامی و روستایی و رعیت را گویند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( فرهنگ شعوری ). || از اهل گیلان. گیلانی. گیلی. جیلی. جیلانی.

گیلک. [ ل َ ] ( اِ ) اسم فارسی زعرور باشد. ( فهرست مخزن الادویه ). گیل. گیل سرخ. رجوع به زعرور شود.

گیلک. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 5500 گزی شمال باختر فیروزآباد و هزارگزی شوسه شیراز به فیروزآباد. محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه آن 241 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. خرابه های معروف به آتشکده مربوط به دوره ساسانیان در 1500گزی شمال آن واقع است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

دراصطلاح مردم گیلان:روستایی وبومی ورعیتگیلکی:زبان مردم گیلان، لهجه مردم گیلان
( اسم ) زعرور زالزالک .
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروز آباد . آب آن از چشمه تامین میشود محصولات آن غلات و برنج است .

فرهنگ معین

(لَ ) (اِ. ) منسوب به گیلان .

فرهنگ عمید

از مردم گیلان، گیلانی.

گویش مازنی

/gilek/ از توابع زیرآب سوادکوه

واژه نامه بختیاریکا

از گونه ی گیاهان؛ گلک

دانشنامه آزاد فارسی

گیلَک
(یا: گیل ها) از اقوام ساکن ناحیۀ گیلان، در حاشیۀ شمالی فلات ایران و جنوب دریای خزر، مرکب از دو دستۀ بزرگ شرقی و غربی در دو سوی رودخانۀ سفیدرود. حد شرقی دامنۀ انتشار قوم گیلک در ناحیۀ تنکابن تا چالوس و حد غربی آن به کوه های تالش و ناحیۀ تالش نشین غرب گیلان می رسد. از تقسیم بندی های این قوم، جز اخبار مربوط به طوایفی چون اژدر و چپک و برخی خاندان های حکومتگر اطلاع چندانی در دست نیست و تقسیمات آن بیشتر بر مبنای تعلق مردم گیلک به یکی از دو دستۀ اصلی و یا محل سکونت آنان صورت گرفته است. تاریخ قدیم گیلک ها مبهم و ناشناخته است و برخی از مورخان و جغرافیانویسان باستان، بر این باورند که گیلکان، از قوم کادوسی به جا مانده اند. از برخی شواهد چنین برمی آید که گیلکان در عصر باستان، اگرنه کاملاً، تا حدود زیادی از دولت های هخامنشی و اشکانی و ساسانی جدا بودند و اغلب جنگاورانی مزدور در خدمت آنان بودند. گیل ها ظاهراً از نخستین اقوام ایرانی بودند که تا حدودی پذیرای مسیحیت شدند. آگائی، از شاگردان تادیوس حواری، در سال های میان ۱۲۰ـ۱۴۰م، گیلکان را با این مذهب آشنا کرد. گیلان در میانۀ قرن ۶م، اسقف نشینی نسطوری بود. دین اسلام، نه به دست فاتحان عرب، بلکه به دست علویان و زیدیان مازندران در میان گیلکان رواج یافت. گیلکان تا ۷۰۶ق هیچ گاه مغلوب مهاجمان خارجی نشده بودند. در این سال، الجایتو با مشقات فراوان موقتاً گیلان را تصرف کرد. گیلک ها تا قرن ۹ق چندین حکومت قدرتمند محلی خودمختار داشتند که جز در شرایطی خاص که تابع دولت های بزرگ بودند دولتی مستقل به شمار می آمدند. این دولت ها در دورۀ تیمور، موقتاً، تابع او شدند و در دورۀ جانشینانش، عملاً مستقل از تیموریان بودند. همۀ دولت های گیلان شرقی در قرن ۹ق به دست سادات کیایی لاهیجان برافتادند و در گیلان غربی نیز فقط دولت اسحاقوندان فومن باقی مانده بودند. دولت کیاییان لاهیجان در ۱۰۰۰ق، پس از فرار خان احمدخان گیلانی و تبدیل شدن گیلان به ولایت خاصۀ شاه عباس صفوی، به پایان آمد و دولت اسحاقوندان فومن و رشت نیز با فراز و نشیب هایی تا اواخر سلطنت شاه محمد خدابنده برقرار بود و در اواخر قرن ۱۱ق به دست شعبه ای دیگر از خاندان اسحاقوندان احیا شد. امیر هدایت الله خان رشتی، معروف به اترخان ( ـ ۱۲۰۰ق)، حاکم سرشناس گیلان در دورۀ زندیه و اوایل دورۀ قاجاریه، آخرین عضو این خاندان بود. زبان گیلکی از شعبه های زبان ایرانی است و از چند لهجه تشکیل می شود. آثار ادبی شناخته به زبان گیلکی بسیار اندک و محدود است و جز اشعار سید شرف شاه دولایی و بعضی عارفان و صوفیان که پراکنده و نامنظم در برخی تواریخ و تذکره ها آمده است، آثار دیگری در دست نیست. بیشترین آثار ادبی زبان گیلکی، از انقلاب مشروطیت به این سو تألیف شده است. مردم گیلک در شکل گیری تاریخ معاصر ایران نقش ارزنده ای ایفا کرده اند و گیلان، یکی از دروازه های تجدد ایران بوده است. آزادی خواهان گیلانی با تصرف رشت و انحلال سازمان حکومت استبدادی گیلان و تشکیل اردوی شمال و حرکت به سوی تهران، به استبداد صغیر خاتمه دادند. مردم گیلان در این دوره نهضت جنگل، یکی از بزرگ ترین نهضت های سیاسی و اجتماعی ایران معاصر، را آفریدند.

پیشنهاد کاربران

واژه گیلک ب معنای خاک و گُل هست و یک کلمه هندواروپایی هست و همچنین هردودت مورخ شهیر یونانی در قرن پنجم قبل از میلاد در مورد قومی ایرانی به نام گِلونی ( Geloni ) که در شمال سرزمین ایران سکونت داشته اند بدین صورت بیان می دارد:
...
[مشاهده متن کامل]


�گِلونی سرزمینی است که تمام خانه ها و تمام معابد آن به طور کامل از چوب ساخته شده اند، در اینجا معابدی وجود دارند که برای خدایان یونانی بنا شده اند که با اسلوبی یونانی با تمثالها، قربانگاهها و زیارتگاههایی همه از جنس چوب آراسته گشته اند. در آنجا حتی مراسمی هر سه سال یک بار برای بَخوس ( Bacchus ) برگزار شده و مردم بومی در شور و هیجانی وافر برای خدای یونانی قرار می گیرند. حقیقت امر این است که گِلونیها از لحاظ باستانی یونانی بوده اند و از کارگاههایشان در سواحل دریا رانده شده و بدین منطقه مهاجرت کرده اند. آنان اکنون به زبانی سخن می گویند که نیمی یونانی است و نیم سکایی. � ( هرودوت، کتاب چهارم، بخش 108 )
( گریک ( Greek گیلک گلیک واژه هندواروپایی و یونانی هست
ک توش زبان یونانی مخلوط هست ولی امروزه زبان گیلکی اصیل
فراموش شده و جاش رو واژگان فارسی گرفت )

حالا چرا اقوام محترم و بعضا نامحترم که همسایه هم هستن اینقدر تلاش میکنن که گیل و گیلک رو بچسبونن به خودشون، عجب پس گیل طبریه؟؟؟!! یا لره!! اون موقع که حکومت دیلمی ها کل شمال ایران رو در اختیار داشت اصلا
...
[مشاهده متن کامل]
اسمی از اقوام شماها بود؟؟؟ اصلا چرا صحبته چند سده پیشو میکنم، قبل از حتی ورود آریایی ها به ایران اولین تمدن ها تو منطقه دیلمان گیلان وجود داشته و حتی اقلیت ساکن به خاطر هجوم آریایی ها به گیلان امروزی پناه بردن و قسمتی هم به انتهای شمال غربی گیلان رانده شدند که امروز تات نامیده میشن، قوم گیلک و تات ( بدون کوچکترین تعصبی عرض میکنم ) از قدیمی ترین گروه های قومیتی بودن که تو ایران بزرگ سکونت داشتن، اونوقت یک سری افراد معلوم الحال و نادان نمیدونم با چه انگیزه ای ( طرف حتی اسم پروفایلشم با همین افکار پوچ انتخاب کرده ) میان اظهار نظر میکنن، هر چند جای بسی خرسندی هست که گیلان زیبا و آدماش اونقدر برای بعضی افراد و اقوام رشک انگیز هست که موجب حسادت و کینه ورزی این افراد شده، ما از قوم عرب بودیم که تا ۷۰۰ سال بعد حمله اعراب هن نتونستن به اینور کوه های البرز نفوذ کنن یا شماها که سالها کنار همین اعراب زندگی کردین اون موقع و زبانو فرهنگو نژادشون رو گرفتین که الان با همون افکار جاهلیت در مورد بقیه اقوام سرزمینتون صحبت میکنین، یه سری اقوام و استانها ( که بعضا بغل دست گیلانم هستن ) حتی تا همین پنجاه سال پیش ( که رشت در واقع پایتخت دوم سیاسی و فرهنگی کشور بود ) هیچ نامو نشانی نداشتن و یه گوشه برا خودشون بیخبر داشتن زندگی میکردن، اما بعد انقلاب خیلی خوش به حال یه سری اقوام به خاطر یه سری مسایل شد که الان اقوام دیگه رو به باد سخره میگیرنو خودشون رو اولین و برترین میدونن، خدایا شکرت

گیلک نام قومی هست از حدود رضوانشهر در گیلان تا حوالی چالوس و در سابق تنکابن و رامسر هم جزیی از گیلان بود
👈🏼از رضوانشهر تا تنکابن👉🏼☝🏼 از دریا تا الموت و طالقان☝🏼🤫😉
بیاین پایین جرأت دارین حضوری ازین غلطا درمورد ما کنین. طبری و لر. . . . نگا**م
سکنه گیلان
گیلک به رعایا و حامیان گیل گیلانشاه پادشاه گاوباری گفته میشد
گیلک:گیل کی:سرزمین قوم گیل، فرمانروایان زمین.
مالکان تمدن بشری.
اتفاقا گیلان سبز ترین منطقه خاور میانه است که حسادت برخی را برانگیخته. نسبت به سایر مناطق کشور نواحی مرکزی غربی وشرقی که بیا بانی ونیمه بیابانی است وبا اندک بارانی پر از گل ولای می گردد وگاهی اوقات متاسفانه باعث رانش زمین و روان شدن گل ولای وتلفات انسانی می گردد. وجدای ازاین سیل نیز باعث تلفات جانی می گردد و درچند سال اخیرچندین مورد در استان های کرمان، لرستان، فارس، تهران اتفاق افتاده.
...
[مشاهده متن کامل]

اما با توجه به اینکه گیلان پر بارانترین منطقه کشور وحتی از برخی از کشورهای اروپا نیز بارش بیشتر ی دارد الحمدلله به لطف خداوند وپوشش مناسب گیاهی شاهد اینگونه حوادث نیستیم.
ومزارع غنی شالیکاری خاصیت آن پر آب بودن است جهت رشد برنج. که مرغوبترین برنج کشور ودنیا در گیلان به عمل می آید.
بطور کلی یک، بیست هفتم سطح کشور دارای خاک حاصل خیز است که شامل گیلان، مازنداران، گلستان می باشد. هرچند خوزستان نیز خاک مرغوب جهت کشاورزی دارد. وسایر استان ها در درده های بعدی می باشند.
حدود یک، سوم سرد کوهستانی وحدود دو سوم نیز ازسطح کشور کویری بیابانی که کمبود شدید آب شرب وکشاورزی درآن مشهود است.
گیلان، تقریباصد درصدخاک پاکش بابارانهای باطراوت سبز بوده پس از آن مازنداران با بیش از نود در صد پوشش غنی در رتبه دوم گلستان در رتبه سوم است هرچند نزدیک مرز ترکمنستان بیابانیست.
احتمالا کردستان آذر بایجان غربی ولرستان کهکیلویه بویر احمد در رده های بعدی باشند.
حال سرزمین گل وساکن گل کجاست؟
تنها قومی که مردانگی با نام او می آید گیل مرد.
گیل مرد.
گالش مردای، گالش ادم.
کاسبین. دریای کاسبین.
گیلک قومی غیرت مند که در طول تاریخ اجازه ورود، سلوکیان، اعراب، مغولان، انگلیسی، روس، پرتغالی رابه سرزمین خودنداده،
گیلک قومی غیرت مند، باصفا، بافرهنگ، اصیل، دلاور. . . کاسی تبار.

کاسبین، دریای همیشه کاسبین. مرسی.

گیل . ( اِخ ) به قوم ساکن گیلان اطلاق شود. ( حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) ( معجم البلدان ) .
گیلک . [ ل َ ] ( ص ، اِ ) به زبان گیلان ، مردم عامی و روستایی و رعیت را گویند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( فرهنگ شعوری ) . || از اهل گیلان . گیلانی . گیلی . جیلی . جیلانی .
...
[مشاهده متن کامل]

( اِخ ) گیلان را گویند و آن ولایتی باشد معروف از تبرستان . ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
گیل و دیلم ؛ مردم دو سرزمین و ناحیه ٔ گیلان و دیلمستان .

گیلک از ریشه گیل به معنی ساکن در گِل
به دشت نشینان گیلان گیلک و به کوه نشین های گیلان گالش گفته میشود
گیلک ها عموما کشاورز و گالش ها عموما دامدار هستند
گیلک در گویش رشتی به معنای دهاتی و روستایی است
...
[مشاهده متن کامل]

در گذشته سه طایفه گیل و دیلم و طیلسان ساکن گیلان بودند ولی امروز چهار طایفه گیلک و گالش و تات و تالش ساکن گیلان هستند

نخستین بار در تاریخ الجایتو از گیل ها با نام گیلک اشاره شده است. در این کتاب به سه قوم گیلک و دیلم و تالش در گیلان اشاره شده است.
گیل نام مردمان اصیل و جوانمرد ایرانیست
گیلک هم یعنی مردم گیل
از قوم طبری هستند
طبق نظر ژنتیک شناسان مردم گیل ژنتیک نزدیکی به مردم لُر تبار دارند
بنده بعنوان یک لُر بختیاری بسیار هموطنان گیل که همخون ما لرها نیز هستند را دوست دارم
زنده باد ایران و ایرانی
گیلک:گیل ( قوم:نیرومند ) کی ( زمین )
گیلکی:سرزمین گیل ( فرمانروایان سرزمین ها )
تنها قومی که مردانگی با نام اوست
گیل مرد
گالش ادم، گالش مردای
کاسبین، دریای کاسبین
گیلک طایفه ای از قوم طبری هست.
منبع کتاب طرائف المقال
گیل و گیلانی نام تیره ای از ایل کلهر قوم کورد میباشد.
گیل نام طایفه ای از قوم عرب هست که از نسل جیل بن باسل بن ضبه هستند که بهشون بنی ضبه گفته میشود و در زمان ملوک فارس به ایران آمدند و در حدود قفقاز و آذربایجان و کادوسان پراکنده شدند و اعراب طائف آنها را
...
[مشاهده متن کامل]
جیل و اعراب بین النهرین آنها را گیل مینامند. در لهجه عربی بین النهرین حرف گ همان گ خوانده میشود. ابوالحسن صابی گیل را طایفه ای از قوم عرب معرفی کرده است.

گیل از لفظ گِل میاد. گیلک یعنی کسی که در جای گِل آلود سکونت دارد. خودزکو مینویسد در زبان اهل گیل لفظ گیل به معنای گِل هست.
گیلک یعنی کشاورز به آن دسته از سکنه جلگه گیلان که کشاورزی میکنند گیلک گفته میشود و به مردمی که در کوهستان شرقی گیلان دامداری میکنند گالش گفته میشود و گالش به معنی دامدار و چوپان و کوهنشین هست و به سکنه
...
[مشاهده متن کامل]
رودبار تات گفته میشود. لفط گیلک از لفظ گیل آمده است و گیل در زبان بومیان منطقه به معنی گِل هست و گیلان یعنی منطقه جلگه ای و پر از گل و لای و گیل یعنی مردمی که ساکن منطقه جلگه و پر از گل و لای هستند در واقع گیل یعنی گِل نشین و گیلک یعنی کسی که روی زمین گیل مشغول کشاورزی هست.

گیل ( gil ) نام یک قومی جلگه نشین در گیلان هست و گیلان به معنی جلگه و دشت می باشد و نام گیلان از نام این طایفه جلگه نشین گرفته شده است. گیل متضاد دیلم می باشد که قوم گیل ساکن جلگه و قوم دیلم ساکن ارتفاعات بودند. گیل ها برحسب شغل به دو دسته گیلک و گالش تقسیم می شوند و گیلک متضاد گالش هست و گیلک به معنی کشاورز و گالش به معنی دامدار هست. اصولا به سکنه غرب سپیدرود گیلک و به سکنه شرق سپیدرود گیل یا گیلمرد و به سکنه اشکورات گالش گفته می شود و به سکنه رودبار تات گفته می شود و به سکنه تالش نیز تالشی گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نام گیل از قوم سکایی تبار گلائه ( Scythian Gelae ) گرفته شده است که به گفته استرابون در آلبانیا قفقاز حضور داشتند و احتمالا قبل از آن به همراه قوم لگائه در منطقه داغستان حضور داشتند و در زمان اشکانیان به سرزمین کادوسیان مهاجرت نمودند.
به گفته بطلمیوس قوم گلائه ( Gelae ) در کنار اقوام دربیک و کادوسی سکونت داشتند.
موسی خورنی مورخ عصر ساسانی از گیلان و دیلم به عنوان دو سرزمین مجزا نام می برد و گیلان را بصورت گلان و دیلم را بصورت دلمونک ذکر می کند.
در دوران پس از اسلام گیلان عمدتا بخشی از دیلم محسوب میشد ولی مورخین همیشه مرز گیلان و دیلم را تعیین می نمودند که گیلان شامل جلگه و دیلم شامل کوهستان میشد. پس از قرن پنجم و تضعیف دیلم این ولایت از قرن پنجم تا هفتم بخشی از طبرستان شد و پس از قرن هفتم بخشی از گیلان شد.
در منطقه املش و مارلیک و تالش گیلان کتیبه های آشوری و اورارتویی یافت شده است که به نظر می رسد در گذشته این سرزمین تحت اداره اورارتویی ها و آشوریان بود.

گیلک: منسوب به گیلان ، از مردم گیل
گل آلود
گیل نام قومی است ساکن درشمال ایران . وکاف گیلک کاف تحبیب است نه تصغیر
فردوسی در باره قوم گیلک میفرماید:
همه گیله مردان چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله
گیل، گیلک، گیلان. نیرومند. گیل گومش، حماسه گیل گومش. کاسی، کاسبین. دریای کاسبین.
مردم ساکن در گیلان، قوم گیل. کاسی نژاد.
کاسبین،
سیکاس ( کوهستان کاسی، البرز ) .
کومس، پیلا سی، دماوند. سیکاسی.
...
[مشاهده متن کامل]

گیل، گیلکی، سیکاسی، گیل کاسی.
گیل، گیلک، گیلان، نیرومند، کهن، متمدن، باصفا، غیرت مند، خونگرم، شیرین سخن ، بامعرفت، مردانگی، سرسبز، سربلند. . . . .

پیشتر گیل گفته می شد ولی به دلایل ناشناخته کلمه گیل به گیلک تبدیل شده است و احتمالا ک آخر، به معنی منسوب بودن به قوم گیل است. در متون یونانی از ناحیه سکونت گیلها تحت نام گلای gelae یاد شده است. زبان گیلکی
...
[مشاهده متن کامل]
جزو زبانهای هند و اروپایی و شاخه هند و ایرانی و در رده پایین تر جزو دسته زبانهای شمالغربی ایران است. اکثر ساکنان کناره های جنوبی دریای کاسپی زبان خود را گیلکی یا گلکی می نامند. گیلکی شامل دو شاخه می باشد گیلکی مازندرانی ( که به طور خلاصه مازندرانی یا تبری خوانده می شود ) و گیلکی گیلان. گیلکی گیلان با گیلکی مازندران تفاوت های چشمگیری دارد ولی مشابهت های بسیاری نیز دارد که باعث می شود زبان شناسان آنها را در یک شاخه ی زبانی قرار دهند. گیلکی گیلان خود شامل دو گونه شرقی و غربی است که تفاوتهای اندکی با یکدیگر دارند. به طور کلی می توان گفت که هر شهرستانی در شمال کشور دارای یک گونه ی خاص زبانی هست و گویشوران شهر یا شهرستان های دیگر متوجه می شوند که فلان کس از کدام شهر یا شهرستان و منطقه است. دلیل پیدایش این تفاوت به حکومت های محلی مستقل در نواحی شمال کشور است. این ناحیه تا زمان صفویه هرگز زیر یوغ یک فرمانروا نرفته بود و هر منطقه دارای یک حاکم محلی بود و به دلیل خودکفا بودن هر منطقه تبادلات زبانی و فرهنگی کمی با هم برقرار می کردند که این می تواند باعث عدم ایجاد یک زبان استاندارد و یکپارچه در سطح شمال کشور باشد. با این حال اکثر مردم زبان یکدیگر را به طور کامل درک می کنند و تماما خود را گیلک و زبان خود را گیلکی می نامند.

تاریخ کهن گیلان بسیار واضح وروشن است. تمدن های ال بویه، اشکالی، مارلیک، گالاسی، کاسان، سومر، دلیمون، سیلیک، گیلاش، گیتی، گیلار و. . . که 90 درصدشان در جغرافیای گیلان بوده، وباقی مانده نیز خواستگاه آنها
...
[مشاهده متن کامل]
از گیلان است. تمدن 77 هزارساله گالشی، و50 هزار ساله دیلمی وگیل، واضح وروشن است. واما آریایی ها وپارس که حدود 3هزار سال وارد ایران شده، که البته خود مبتنی بر چند نظریه است، که مهاجرت کرده ویا توسط حمورابی ششم و سارگون دوم به عنوان برده، موالی، ویا مزدور آورده شدند. وهخامنشیان خود اسیر اسکندر بوده ونیز ساسانیان مغلوب اعراب، اما گیلان ازاد ومستقل. پس نباید گفت گیل ها از اقوام آریایی ویا مزدور ساسانی بودند، اینها که خودشان را نمی توانستند جمع کنند. گیلان خواستگاه کاسی های دنیا، وهمیشه کاسی تبار است، وبنا به همبستگی مذهبی ( شیعه ) با صفویان متحد شدند. تعداد تمدن های گیلان از شاهان هخامنشی و ساسانی بیشتره، بنابراین بی خود وبا دسیسه آریایی سازی وپارس سازی نکنید. ودرپایان دریای کاسبین وهمیشه کاسبین ( کاس اشاره به نژاد وبی معنی آب میدهد مانند بیگاه، محل تقسیم آب در شالی زار، کلمه اصیل که هنوز حفظ شده است. ) . مرسی.

گیلک همان قوم گیل است. باتمدن های بزرگ، گیلک به معنی نیرومند. گیل گومش، گیل مردی با زور دو گاو میش. که در دستان خود دو شیر را از دم آویزان می کند ودو پای خود را نیز بر گردن دو شیر نهاده. الواح سومریان. با تمدن 50 هزار ساله از نژاد کاسی. با حماسه گیل گومش. نماد پرچم گیلان. گیل، نه ماد، نه پا رس، نه اریای، نه ترک ونه عرب بلکه از نژاد کاسی. گیل یعنی نیرومند، شیر افکن، غیرت ت مند، خونگرم، باصفا، متمدن. کلمه مرد پس از گیل فقط می اید ( گیل مرد ) . گیل یعنی مرد، مردانگی، معرفت، با زبان شیرین گیلکی، خط کهن کیلیک، هیرو گیلیف ( گیلیک ) ، ریشه بیشتر زبانهای دنیا ( روسی، فرانسه، و. . . ) . گیل یعنی نماد شجاعت و. . .
...
[مشاهده متن کامل]


گیلک یعنی گیله مرد، مرد گیل. علت اینکه گیله مرد رواج دارد بخاطر این است که گیلکی در اصل بصورت گیل کلی بوده که کل در ترکی به مذکر اطلاق میشود.
گیل کلی
کیل کلی: یعنی مو بلند درهم پیچیده
که کاربرد کیلکلایه در گیلان زیاد است. اگر تجزیه کنیم میشه کیل کلی لر

در زبان لری بختیاری به معنی
نام گیاهی در چهارمحال و بختیاری
گیلک . مازنی، مازندرانی ، تبری و یا طبری . این نامی است که توده های روستایی مازندرانی بر خود می نهند و هنگامیکه از یکی از آنها پرسیده شود که هستی و یا چه هستی ؛ به مازندرانی میگویند که " من گیلکمه" و یا "من گیلک هسمه " ، من گیلک هستم !
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس