تاریخ
٤ سال پیش
متن
I wish you wouldn't be so poky when you're getting ready.
دیدگاه
٠

ای کاش انقدر کند نبودی وقتی آماده میشی.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She couldn't sleep because she was fretting about the exam.
دیدگاه
٢

او از ترس امتحان شب ها خواب به چشم نداشت.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Why do you fret over these small details?
دیدگاه
٠

چرا سر این چیزهای کوچک ناراحتی درست میکنی؟؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
A worn out slob, he can not accustom himself to the idea of women playing the sport seriously.
دیدگاه
٠

یک مرد هپل شلخته و زهوار در رفته هرگز نمیتواندبه ایده آل زنانی که به ورزش تمام وقت می اندیشند ، حتی نزدیک هم باشد!

تاریخ
٤ سال پیش
متن
You have got to accustom yourself to the book that is written from several different viewpoints.
دیدگاه
١

شما باید با دیدگاه های متفاوتی که در قالب یک کتاب واحد عرضه می گردند ، بیشتر آشنا شوید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Education should accustom children to thinking for themselves.
دیدگاه

تحصیلات باید مایه ی بروز و ظهور تفکرات نو در کودکان شود.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
You must learn to accustom yourself to hard work.
دیدگاه
٠

تو بایستی آموخته کار سخت شوی.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
It took a while for me to accustom myself to all the new rules and regulations.
دیدگاه
٠

سازگاری با قوانین و قواعد جدید برای من کمی زمان برد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
It took a while for her eyes to accustom themselves to the dark.
دیدگاه
١

کمی زمان برد تا چشمانش به تاریکی خوگیرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
You must accustom yourself to getting up early.
دیدگاه
٣

شما بایستی عادت به سحرخیزی را برای خود درونی کنید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
We had to accustom ourselves to cold weather.
دیدگاه
٠

ما باید باآب و هوای سرد و خشک خو می گرفتیم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
It took him a while to accustom himself to the idea.
دیدگاه
١

دیر زمانی پائید تا وی خویش را با ایده نو وفق دهد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
You have to accustom yourself gradually to the different hours of work that your new post entails.
دیدگاه
١

شما باید بتدریج خود را با تغییر ساعات کاری که از ضروریات پست جدیدتان است ، سازگار سازید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She could not accustom herself to a hot climate.
دیدگاه
٠

وی نتوانست با آب و هوای حاره ای خو بگیرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
It'shouldn't take long to accustom your students to working in groups.
دیدگاه
٢

وفاق و هم داستانی دانش آموزان در فعالیت های گروهی، نباید چندان هم زمان ببرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
It'll take time for me to accustom myself to the changes.
دیدگاه
٢

سازگاری با تغییرات پیش آمده برای من زمان بر است.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They had to accustom themselves to the hot weather.
دیدگاه
٧

ایشان بایستی خودرا با آب و هوای سوزان سازگار می کردند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
After a little time in England, she accustomed herself to driving on the left side of the road.
دیدگاه

پس از سپری کردن مدتی در انگلیس، وی آموخته ی رانندگی از سمت چپ شد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I wish you wouldn't make derogatory remarks about members of my family.
دیدگاه
٣

ای کاش این همه تحقیر و چرت و پرت در مورد اعضای خانوادم بکار نمی بردی.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I didn't like the way he made derogatory comments about his colleagues.
دیدگاه
٣

من اون مزخرفات تحقیر آمیزی که در مورد همکارش بکار برد رو اصلا دوست نداشتم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Their conversation contained a number of derogatory racial remarks .
دیدگاه
٢

گفت و گوی ایشان پربود از تحقیر و توهین های نژاد پرستانه .

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He made some derogatory comment/remark about her appearance.
دیدگاه
٥

وی تعبیرات و نظرات تحقیر آمیز و موهنی درباره ظاهر آن خانم بکار برد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He laughed and took a puff on his cigar.
دیدگاه
٠

او درحالیکه خنده ای برلب داشت ، کامی از سیگارش گرفت.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He blew out a stream of cigar smoke.
دیدگاه
٠

وی حجم زیادی از دود سیگارش را از دهان برون داد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He reached into his breast pocket for his cigar case.
دیدگاه
٠

وی به قصد یافتن قوطی سیگار برگش ، دستش را به سمت جیب جلوی پیراهنش برد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He sucked at his cigar and then agreed with what I said.
دیدگاه
٠

وی درحالیکه پک عمیقی به سیگارش میزد ، موافقتش را با گفته هایم اعلام کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The old man is sucking at a cigar.
دیدگاه
٠

اون مرد مسن پک عمیقی به سیگارش می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He paused and drew on his cigar.
دیدگاه
٠

وی پس از مکث کوتاهی مجددا به کشیدن سیگار ادامه داد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Papa flicked the ash from his cigar.
دیدگاه
٠

پاپا خاکستر سیگارش رو تکوند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He snuffed out his cigar, and began to drink whisky.
دیدگاه
٠

اون آقا بعد از اینکه سیگار کشیدنش رو به پایان رسوند، شروع به نوشیدن ویسکی کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He straddled before me,with a cigar in his hand.
دیدگاه
٠

اون درست پشت سرمن با یک سیگار برگ تو دستاش طاق باز لم داده بود.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The air was thick with cigar fumes.
دیدگاه

هوا از شدت دود و بوی سیگار ( تنباکو ) غیر قابل تنفس شده بود

تاریخ
٤ سال پیش
متن
After dinner, the men would smoke cigars and drink brandy.
دیدگاه
٠

بعد از شام ، به کشیدن سیگار برگ و نوشیدن برندی علاقه دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She awoke to the squawk of chickens.
دیدگاه
١

اون دختره با سر و صدای ناهنجار جوجه ها از خواب ناز پرید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The hen gave a squawk when It'saw the cat.
دیدگاه

اون مرغ وقتی متوجه گربه شد ، به شدت شروع به قدقد کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They all seemed to 5 squawk at me.
دیدگاه

به نظر م صدای جیغ و داد ۵ موجود به گوشم رسید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The hen squawk when It'saw the cat.
دیدگاه

آن مرغ وقتی متوجه گربه شد به شدت شروع به قدقد کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The bird gave a startled squawk.
دیدگاه
٠

آن پرنده نوای از روی وحشت سرداد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The hen gave a squawk when it saw the cat.
دیدگاه
٠

آن مرغ به محض دیدن گربه جیغ بلندی سرداد

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Most people use their right hand to eat with and write with.
دیدگاه
٥

خیلی از افراد برای نوشتن و خوردن از دست راست بهره میبرند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He is not right in the head.
دیدگاه
٠

اون تمرکز فکری و عقلی کافی نداره

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The authorities used quiet persuasion instead of the big stick.
دیدگاه
١

مقامات حاکم بجای شدت عمل مطلق ، از بحث و گفتمان برای متقاعد کردن عامه بهره می جویند

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He armed himself with a big stick.
دیدگاه
٠

او تکه چوبی بزرگ را جهت دفاع ازخود در دست داشت

١