پیشنهادهای سجاد پیشنماززاده (٢٦)
past simple and past participle of wow
شب مانی ای که معمولا با حداقل امکانات است، بیواک
سلفی دسته جمعی سلفی گروهی
ناقلا کلک
بد شدن رابطه بین افراد
سریالی
جابجایی ناگهانی
آدم غرغرو، نق نقو
متورم، بالا آمده
آشنایی دوباره دیدار دوباره
بصورت نمادین
بدون زحمت
برنامه ریزی، سازماندهی و شروع یک فعالیت یا یک مجموعه ای از حوادث پیش رو
نسبت دادن، ارتباط دادن، مربوط دانستن
چیز لذت بخشی داشتن چیز لذت بخشی گرفتن
گرفتار
تلاش
همکار
Sense of humor حس شوخ طبعی
برخوردار بودن دارای ویژگی خاصی بودن
لکه دار، آلوده، زنگ زده، رنگ پس داده
A new lease on life تغییر یا تعمیر چیزی بطوری که مجددا قابل استفاده باشد
شخص زودرنج و حساس
نظرات، موضوعات، داستانها و سایر موارد متفاوت را کنار هم قرار دادن و آنها را به هم وصل کردن
قانون را دور زدن از قوانین سرپیچی کردن
کلمه indeed به تنهایی برای تایید حرف طرف مقابل استفاده میشه به معنی: قطعا همینطوره