ترجمههای زینب سرآمد (١٣٦)
آن مبل خیلی بزرگ است و اتاق پذیرایی را حسابی اشغال کرده است
او آنقدر تشنه بود که یک لیوان شیر خورد
این هتل تسهیلات ویژه ای برای استقبال از افراد ناتوان دارد.
او تهویه هوا را وقتی که ما آنجا را ترک میکنیم روشن می کند.
تماشای اون فیلم ترسناک موهای بدنمو سیخ کرد
جذابیت طرح اصلی سنبله بطور آشکار به روح زمانه تعلق داشت
آموزش از پنجم اکتبر شروع خواهد شد و از سه شنبه تا شنبه بطور مداوم ادامه خواهد داشت.
ذغال چوب فعال شده ای مانند جوش شیرین را کف تابه ای پهن کنید تا مشکل بو را کمتر کند
با مقدار کمی آب احتمال زنده ماندن آنها در صحرا وجود نداشت
او از سگ کوچولوی زوزه کش آن زن بیزار بود
کیفیت غذای غذا خوری معمولا خوب است
تیم ما در مقابل چهار تیم دیگر برای قهرمانی رقابت خواهد کرد.
او در برابر درد تحمل زیادی از خود نشان داد.
آرزوهای صمیمی برای تولدت دارم. عشق و محبت خود را همانند هدیه ای کوچک برایت ارسال می کنم. مراقب خودت باش.
محدوده حیاط ما آن ردیف از درختان است
آنها یک مدیر جدید در مدرسه پسرم انتصاب کرده اند
مدیر مدرسه اغلب بعنوان میانجی بین شاگردانش عمل میکرد
او از دیدن سطح بالای تکنولوژی که در این کشورها مورد استفاده قرار می گرفت یا تولید می شد شگفت زده شد زیرا پیش داوری او این بود که اینهاجوامع ای عقب اف ...
ممنون که به مهمانی ما آمدید؛ خیلی خوشحالیم که تونستید بیایید.
آیا زمانی را که به ساحل رفتیم تا طلوع خورشید را تماشا کنیم به یاد داری؟
دزد برای مدت دو سال تحت آزادی مشروط قرار گرفت.
وقتی تو زندان بودی دلت از همه بیشتر چه می خواست؟
میشه لطفا این کاغذها رو تو سبد کاغذ باطله بندازید؟
لازم است که وظایف خود را اولویت بندی کنید.
او پرید به یک طرف تا از تصادفی جلوگیری کند.
زمین های محدودی برای چرای گله گاوها در این ناحیه خشک کوهستانی وجود دارد.
ما تونستیم ببینیم که او خواننده با استعدادی بود حتی بعنوان یک بچه.
آنها قیام کردند و دشمنانشان را در هم کوبیدند.
آنها در مورد استعداد سرآشپز حسابی جاروجنجال راه انداختند.
آن تصادف چشمهای او را به اهمیت رانندگی ایمن باز کرد.
جانی در مغازه قشقرق راه انداخت زیرا هیچ نوع شیرینی برایش نمی خواستم بخرم.
این سبزی مختلط را می توان خام یا پخته خورد.
پا پس کشیدن نشانه قدیمی افسردگی است.
معلم با ترشرویی کلاس را به سکوت وا داشت.
الان دیگه باید گوشتهای کبابی رو پشت و رو کنی.
دو تا فیل می خواد تا تمام این چوبها را بکشند کنار.
داشتم آن مرد را دنبال می کردم که او شیرجه رفت تو یک رستوران کوچک و من ردش را گم کردم.
بچه کوچکتر برادر و خواهرش را به آنفلوانزا مبتلا کرد.
اون حادثه یک شوخی خرکی بود که بد پیش رفت.
کالای ابتکاری باعث تولید موارد مشابه بسیاری شد.
او توصیف خود را از آن مرد با رگه ای از طنز ملایم نوشته است.