دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ دلی که آب و ...
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ دلی که آب و ...
سخن عشق جز اشارت نیست عشق در بندِ استعارت نیست دل شناسد که چیست جوهر عشق عقل را ذره ای بصارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست هر ...
سخن عشق جز اشارت نیست عشق در بندِ استعارت نیست دل شناسد که چیست جوهر عشق عقل را ذره ای بصارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست هر ...
براعت استهلال داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه فردوسی: کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از جویبار هوا پر خروش و زمین پر ز جوش خنک آنک د ...
جدیدترین ترجمهها
جدیدترین پرسشها
جدیدترین پاسخها
شوخی که هزاران چو منش بود گرفتار میبینمش امروز گرفتارتر از خویش چندان به گرفتار خود آن شوخ جفا کرد تا گشت گرفتار جفاکارتر از خویش
شوخی که هزاران چو منش بود گرفتار میبینمش امروز گرفتارتر از خویش چندان به گرفتار خود آن شوخ جفا کرد تا گشت گرفتار جفاکارتر از خویش از هر دست که بدهی از همان دست پس می گیری
بیت زیر از کیست؟ و تفسیرش چیه ؟ رودکی استاد شاعران جهان بود / صد یک از وی تویی کسایی؟ پرگَست!
شعر از كسايي مروزي است
گزینه ی سوم دُرُسَه
بيت «بس پند که بود آنگه در تاج سرش پيدا / صد پند نو است اکنون در مغزسرش پنهان» با کدام بيت پيام مشترک دارد؟
گزینه ی سوم ظاهراً بیتی از شعر ایوان مداین خاقانی است
معنی بیت زیر جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت (مولوی)
جسم ناسوتی است و جان و روح لاهوتی جسم ثابت است و جان در حرکت و جان سوی تن می آید مانند تیر و گمان