face up


بطور طاق باز، خوابیده به پشت، ورق روبه بالا

جمله های نمونه

1. We must face up to our responsibilities and not try to get out of them.
[ترجمه iahmadrezam] ما باید مسئولیت های خود را بپذیریم و سعی نکنیم که از آنها کنار بکشیم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید با مسئولیت های خود روبرو شویم و سعی نکنیم از آنها خارج شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید با responsibilities روبرو شویم و سعی نکنیم از آن ها خارج شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Lay the cards face up on the table.
[ترجمه علی صلواتی] کارت هارو رو کن رو میز
|
[ترجمه گوگل]کارت ها را رو به بالا روی میز قرار دهید
[ترجمه ترگمان]کارت ها رو روی میز قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We had to face up to the harsh realities of life sooner or later.
[ترجمه گوگل]دیر یا زود مجبور بودیم با واقعیت های سخت زندگی روبرو شویم
[ترجمه ترگمان]دیر یا زود باید با واقعیت های خشن زندگی روبرو می شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He must face up to the fact that he is no longer young.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که دیگر جوان نیست
[ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو شود که دیگر جوان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had to face up to the fact that he was guilty.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که او گناهکار است
[ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو می شد که او گناهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Place the card face up on the pile.
[ترجمه گوگل]کارت را رو به بالا روی شمع قرار دهید
[ترجمه ترگمان] صورت کارت رو روی توده بذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When is she going to face up to her responsibilities?
[ترجمه گوگل]او چه زمانی قرار است با مسئولیت های خود روبرو شود؟
[ترجمه ترگمان]کی می خواد با مسئولیت های خودش رو به رو بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was not man enough to face up to his responsibility.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیتش را بپذیرد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که بتواند با مسئولیت خود روبرو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's finding it difficult to face up to the possibility of an early death.
[ترجمه گوگل]مواجه شدن با احتمال مرگ زودرس برای او دشوار است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن مواجهه با احتمال یک مرگ زودرس مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He seems unwilling to face up to his responsibilities as a father.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او تمایلی به رویارویی با مسئولیت های خود به عنوان پدر ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او تمایلی به مواجه شدن با مسئولیت های خود به عنوان یک پدر ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had to face up to the fact that she would never walk again.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نمی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are ruined, and must face up to the fact.
[ترجمه گوگل]ما تباه شده ایم و باید با این واقعیت روبرو شویم
[ترجمه ترگمان]ما نابود شدیم و باید با حقیقت روبرو شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had to face up to his own inadequacies as a father.
[ترجمه گوگل]او باید با نارسایی های خود به عنوان پدر روبرو می شد
[ترجمه ترگمان]او باید به عنوان یک پدر با پدر و مادرش روبرو می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's going to have to face up to the fact that he's not going to marry her.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که او قرار نیست با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]او باید با این واقعیت روبرو شود که قرار نیست با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He wasn't man enough to face up to his responsibilities.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیت هایش را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که با مسئولیت های خودش مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

سرت رو بالا بگیر
در بازی پاسور وقتی کارت مان را روی میز بگذاریم که عکس روی کارت مشخص است و متضاد آن face down می باشد.
1 - ( خطر، مشکل ) مواجه شدن با، روبرو شدن با 2 - ( واقعیت ) پذیرفتن، قبول کردن

بپرس