اشرفی

/~aSrafi/

لغت نامه دهخدا

اشرفی.[ اَ رَ ] ( اِ ) هر سکه طلائی ایران که نام دیگر کتابیش «درست » است. وجه تسمیه اشرفی معلوم نیست و شایداشرف نام شاهی بوده در قدیم و به اسم او آن سکه مسمی شد، مثل اینکه عباسی سکه ای بود بنام شاه عباس صفوی ( قرن دهم هجری ) و اکنون هم دویست دینار را یک عباسی میگویند، یا اینکه اشرف افغان فاتح اصفهان در اوایل قرن دوازدهم هجری آنرا اختراع کرده و بنام او اشرفی خوانده شد، و یا اینکه ابتداءً در شهر اشرف آن طور سکه زده شد. اکنون اشرفی ایران سه جور است : 1 - یک تومانی که یک مثقال طلا دارد. 2 - پنجهزاری که نیم مثقال طلا دارد. 3 - دوهزاری که ربع مثقال طلا دارد. در فارسی اشرفی بزرگ ممالک دیگر را لیره میگویند که مأخوذ از زبان ترکی عثمانی است و در ترکی از زبان یونانی ( لیبرا ) گرفته شد. ( از فرهنگ نظام ). یک قسم زر مسکوکی که تا چند سال قبل ، 18نخود وزن آن بود و اکنون کمتر از پانزده نخود وزن دارد. ( ناظم الاطباء ). درست زر و این منسوب است به اشرف که پادشاهی بود و سکه زر به وزن دو ماشه بزمان اورواج یافت. ( از آنندراج بنقل از شرح دیوان حافظ ).

اشرفی. [ اَ رَ] ( اِخ ) حاجی ملا محمد فرزند ملا محمدمهدی مازندرانی بارفروشی مشهور به حاجی اشرفی. از عالمان روحانی و مجتهدان بنام بود. نزد سعیدالعلمای مازندرانی تلمذ کرد و معاصر صاحب قصص العلما بود. او راست : 1 - اسرارالشهادة بزبان پارسی که بسال 1322 هَ. ق. در تهران چاپ شده است. 2 - شعائرالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام که در سال 1312 هَ. ق. در تهران چاپ شده است. حاجی اشرفی بسال 1315 هَ. ق. درگذشت. ( از ریحانةالادب ).

اشرفی. [ اَ رَ ] ( اِخ ) سمرقندی ، سیدمعین الدین. از شاعران و عالمان عصر خود بود و بسال 595 هَ. ق. در سمرقند درگذشت. از اوست :
یک شب به سوز روز کن و صبحدم برس
جایی که نیست درد سر هیچ روز و شب
روزی هزار چهره گلگون بزخم دست
نیلی شده ست زین فلک نیل گون سلب
این از فلک بنالد و با من کند عنا
وآن از جهان برنجد و بر من کند غضب
گاهی حکیم خواند و گاهی دروغگو
امروز بوتراب و دگر روز بولهب.
( از ریحانةالادب ).

اشرفی. [ اَ رَ ] ( اِخ ) سیدحسن سمرقندی. یکی از شاعران متأخر سمرقند بود و این اشعار از اوست :
تا کی گوئی که هر دو عالم
در هستی و نیستی لئیم است
چون تو طمع از جهان بریدی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یک قسم پول طلای ایرانی که سابقادرایران رواج داشته ووزن آن ۱۸ نخودبوده
( صفت اسم ) سک. طلای ایرانی که سابقا در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه ۱۸ نخود بوده . اکنون سه نوع از آن مستعمل است : ۱ - یک تومانی که یک مثقال طلا دارد . ۲ - پنج هزاری که نیم مثقال طلا دارد . ۳ - دو هزاری که ربع مثقال طلا دارد .
سید حسن سمرقندی یکی از شاعران متاخر سمرقند بود .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) نوعی سکه طلای ایرانی که سابقاً در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه ۱۸ نخود بوده است .

فرهنگ عمید

نوعی سکۀ طلای ایرانی که تا قرن یازده هجری در ایران رواج داشته و وزن آن ۱۸ نخود بوده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سکّۀ طلایی ایران برابر یک مثقال شرعی و با ارزش هیجده نخود طلا را اشرفی گویند.
عنوان یاد شده در فقه از بعد ارزشی، در تعیین مقدار دیه و کفّاره و از نظر مساحت، در تعیین مقدار خونی که در نماز بخشوده شده، به کار رفته است.

[ویکی فقه] اشرفی (ابهام زدایی). واژه اشرفی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • اشرفی (سکه طلا)، سکّۀ طلایی ایران برابر یک مثقال شرعی و با ارزش هیجده نخود طلا • خاندان اشرفی، از خاندان های دوره پهلوی• عطاءالله اشرفی اصفهانی، از علمای معاصر شیعه و از شهدای محراب• محمد بن محمدمهدی حاجی اشرفی، فقیه شیعی قرن سیزدهم و چهاردهم• ملامحمد اشرفی، از علما، عرفا و وعاظ مجاهد ایران در قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم هجری• حسینقلی اشرفی، از نظامیون دوره پهلوی
...

[ویکی فقه] اشرفی (سکه طلا). سکّۀ طلایی ایران برابر یک مثقال شرعی و با ارزش هیجده نخود طلا را اشرفی گویند.
عنوان یاد شده در فقه از بعد ارزشی، در تعیین مقدار دیه و کفّاره و از نظر مساحت، در تعیین مقدار خونی که در نماز بخشوده شده، به کار رفته است.

دانشنامه عمومی

اشرفی (سرده). اشرفی ( نام علمی: Coreopsis ) نام یک سرده از تیره کاسنیان است.
عکس اشرفی (سرده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس