برگرد

/bargard/

لغت نامه دهخدا

برگرد. [ ب َ گ ِ رَ ] ( فعل ) صورتی از برگیرد یا مخفف برگیرد. رجوع به برگرفتن شود :
به نوک سنان برگرد ژنده پیل
به تیغ آتش آرد ز دریای نیل.
اسدی.

برگرد. [ ب َ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مایوان بخش حومه شهرستان قوچان. سکنه آن 404 تن. آب آن از قنات و محصول آن سیب زمینی و انگور است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9 ).، بر گرد. [ ب َ گ ِ دِ ] ( حرف اضافه مرکب ) گرداگرد و پیرامن : برگرد ماه ؛ پیرامن ماه. ( از آنندراج ) :
سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست.
سعدی ( ازآنندراج ).
و رجوع به گِرد شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیرامون گرداگرد : برگرد ماه . توضیح لازم الاضافه است .
دهی است از دهستان مایوان بخش حومه شهرستان قوچان .

دانشنامه عمومی

برگرد یک روستا در ایران است که در دهستان شاه جهان واقع شده است. [ ۱] برگرد ۵۵۳ نفر جمعیت دارد.
عکس برگرد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس