بشار

فرهنگ اسم ها

اسم: بشار (پسر) (عربی) (تلفظ: bašār) (فارسی: بَشّار) (انگلیسی: bashar)
معنی: بشارت دهنده، ( اَعلام ) ) از اصحاب امام صادق ( ع )، ) ابومعاذ بَشّار بن برد شاعر نابینا و بلند آوازه ی عرب زبان عراقی [قرن هجری] که در شعرهایش ایران و ایرانیان را می ستود، از این رو عرب ها او را به زندیق بودن متهم کردند و در باتلاق انداختند، ) بشار مرغزی ( = مروزی ) شاعر ایرانی [قرن هجری] معاصر سامانیان
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

بشار. [ ب َ / ب ِ ] ( ص ) گرفتار و پای بند. ( برهان ) ( از جهانگیری ). عاجز و گرفتار و اسیر و محبوس. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ج 1 ورق 202 ). خسرو دهلوی بمعنی عاجز و گرفتار گفته :
بشر مباد که گردد بدست حرص اسیر
مگس مباد که ماند میان شهد بشار.
هر ضعیفی که جهد از پای بند آب و گل
پیل بیچاره شود چون در وحل گردد بشار.
امیرخسرو دهلوی ( از جهانگیری و انجمن آرا و سروری و رشیدی ).
امروز بت پرستان هستند بیگمان
در بیشه ها خزیده و در غارها بشار.
مسعودسعد.
|| ( اِ ) پای بند و زنجیرپای. ( ناظم الاطباء ). پابند. ( سروری ). || نثار و آن زری باشد که بر سر کسی بفرمان پادشاهی ریزند. ( از برهان ). زرافشان شده و نثار یعنی زری که بر سر کسی ریزند مانند زری که بر سر داماد میریزند. ( ناظم الاطباء ). نثار. ( سروری ) ( از اوبهی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( معیار جمالی ) ( رشیدی ) :
صاحبا هر نکته تو به ْ ز گنج و سیم و زر
لعل مروارید بر لعل گهربارت بشار.
تاج الدین بخاری ( از رشیدی ).
بشیر باد صبامژده گل آورده است
همی فشاند در پایش ابر و شاخ بشار.
شمس فخری ( از معیار جمالی و سروری ).
|| لمس و لامسه و سودن دست یا عضوی برعضو دیگر. ( از برهان ). لمس یعنی دست کردن بچیزی. ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). لمس و سودگی و سوده شدگی دست و یا عضوی بر عضو دیگر. ( ناظم الاطباء ). لمس. ( از سروری ). دست سودن. ( رشیدی ). دست مالیدن :
هنوز پیشتر و روسیان بطوع نکرد
رکاب او رانیکو بدست خویش بشار
فرخی ( از سروری ، صحاح الفرس ، انجمن آرای رشیدی و دیگران ) .
صاحبا هر نکته تو، به ْ ز گنج سیم و زر
لعل و مروارید بر لعل گهربارت بشار .
تاج الدین بخاری ( از انجمن آرا و جهانگیری و جز آنها ).
|| هرچیز طلاکوب و نقره کوب. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). سیم و مس کوفت. ( از سروری ). زرکوب و سیم کوب. ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) سیم کوفت بود. ( حاشیه فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ). زرکوب و سیم کوب. ( از رشیدی ). سیم کفت یا سیم کوب. ( صحاح الفرس ) زرکوب و سیم کوب و چیزهاییکه در آن زر و سیم بکار برند. || مانده و کوفته شده. ( از برهان ). کوفته شده و وامانده. ( سروری ). مانده و خسته و افکار. ( ناظم الاطباء ) :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مرغزی شاعر ایرانی قرن چهارم ه. معاصر سامانیان .
نهریست در بصره

فرهنگ معین

(بَ ) (ص . ) زرکوب ، سیم کوفت .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بشار (ابهام زدایی). بشار ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • بشار شعیری، بَشّار شَعیری، ابواسماعیل، از غالیان شیعی قرن دوم• ابومعاذ بشار بن برد، بَشّار بن بُرد، ابومُعاذ، شاعر نابینا و بلند آوازه عرب زبان عراقی سده دوم
...

دانشنامه آزاد فارسی

بِشار (Béchar)
(یا: نام دیگر کلمب ـ بشار) شهری در غرب الجزایر و مرکز استان سائوره، واقع در ۶۰کیلومتری جنوب مرز کشور مغرب. از کوه بشار نام گرفته است و در شمال صحرا، در تقاطع جاده های سراسری صحرا، قرار دارد. دارای فرودگاه و پایانۀ جنوبی راه آهن از شهر بازرگانی اوران (وهران) است. مرکز فروش محصولات کشاورزی محلی مانند خرما، حبوبات، بادام، و انجیر است. تولیدات چرمی و جواهرات آن نیز شهرت دارد. در ۵کیلومتری جنوب بشار، شهر اقماری جدید التأسیس بشار جدید برای اسکان معدنچیان زغال سنگ کنادزا بنا شده است.

پیشنهاد کاربران

بشار رسن = بازیکن عراقی فوتبال
نام دختر حضرت محمد
و
به معنای زن شیرده

بپرس