جنوب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ایراگ IrAg ( مانوی: erag ) ،
راژیر rAžir ( کردی )
رپیت rapit ( پهلوی: rapitvin )
دکتر سامان توفیق
با درود
شوربختانه بیشتر چم ها به نادرستی آورده شده و بی پشتوانه اند و در نگارشِ یک جستارِ دانشیک ( =مقاله علمی ) یا نبیگ ( =کتاب ) به کار نمی آیند و اینکه در گویشِ کردی یا آذری یا دیگر گویشها چه نامی به این سوی های گیتاشناسی ( =جغرافیایی ) داده شده و چه بسا این واژگان از زبانهای دیگر وارد این گویشها شده باشد و برای ما در زبان گسترده و دارامند پارسی بکارگیری این واژگان جایی ندارد. برخی دیگر از نامهای پیشنهادی به چم نام یک گستره ( ناحیه/ایالت ) بوده و نه یک سوی گیتاشناسی مانند نیمروز که نام گسترۀ سیستان بوده و نمی توانی برای سویِ گیتاشناسی از آن بهره بود . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه: بجای جنوب تهران بگوییم: در نیمروزِ تهران= در ( سیستانِ ) تهران؟؟
و اینکه نامِ درستِ سوی هایِ گیتاشناسی چنین هستند:
1 - جنوب/جنوبی= اَواخشتر
2 - شمال/شمالی= اَپاختر/اَواختر/باختر که با نادرستی برای سویِ = غرب/مغرب به کار می رود.
3 - شرق/شرقی/مشرق= خورخاست/خورخیز/خورآی/خورآس/خورآیان/خورآسان/خُراسان : جایی که خور/خورشید از آن می آید و سر می زند.
4 - غرب/غربی/مغرب= خوروَر/خوروَری/خوروَران/خاوَر جایی که خور/خورشید پایین می رود و فرو می شود که با نادرستی برای سویِ = شرق/مشرق به کار می رفت.
پس بجای جنوب= اَواخشتَر
شمال= اَپاختَر
شرق= خورآی/خورخاست
غرب= خاور/خوروَر
پاینده و ورجاوند باد ایران و زبانِ پارسی
با درود
شوربختانه بیشتر چم ها به نادرستی آورده شده و بی پشتوانه اند و در نگارشِ یک جستارِ دانشیک ( =مقاله علمی ) یا نبیگ ( =کتاب ) به کار نمی آیند و اینکه در گویشِ کردی یا آذری یا دیگر گویشها چه نامی به این سوی های گیتاشناسی ( =جغرافیایی ) داده شده و چه بسا این واژگان از زبانهای دیگر وارد این گویشها شده باشد و برای ما در زبان گسترده و دارامند پارسی بکارگیری این واژگان جایی ندارد. برخی دیگر از نامهای پیشنهادی به چم نام یک گستره ( ناحیه/ایالت ) بوده و نه یک سوی گیتاشناسی مانند نیمروز که نام گسترۀ سیستان بوده و نمی توانی برای سویِ گیتاشناسی از آن بهره بود . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه: بجای جنوب تهران بگوییم: در نیمروزِ تهران= در ( سیستانِ ) تهران؟؟
و اینکه نامِ درستِ سوی هایِ گیتاشناسی چنین هستند:
1 - جنوب/جنوبی= اَواخشتر
2 - شمال/شمالی= اَپاختر/اَواختر/باختر که با نادرستی برای سویِ = غرب/مغرب به کار می رود.
3 - شرق/شرقی/مشرق= خورخاست/خورخیز/خورآی/خورآس/خورآیان/خورآسان/خُراسان : جایی که خور/خورشید از آن می آید و سر می زند.
4 - غرب/غربی/مغرب= خوروَر/خوروَری/خوروَران/خاوَر جایی که خور/خورشید پایین می رود و فرو می شود که با نادرستی برای سویِ = شرق/مشرق به کار می رفت.
پس بجای جنوب= اَواخشتَر
شمال= اَپاختَر
شرق= خورآی/خورخاست
غرب= خاور/خوروَر
پاینده و ورجاوند باد ایران و زبانِ پارسی
واژگان ( شمال، جنوب، شرق، غرب ) تماما دارای ریشه پارسی هستند.
همچنین در گذشته در پارسی از واژگان ( اپاختر، نیمروز ( رپیت وین ) ، خاور، باختر ) بهره میبردند
واژه اَربی ( =عربی ) شمال دارای ریشه پارسی است.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - شمال:
از واژه پارسی ( شم، چم، زم، دم ) به معنی سردی و سرما گرفته شده است
مانند: شمیران، چمران، زمزم، زمستان، دمیدن و. . .
که دارای یک معنای سرد و سرما هستند
۱ - اپاختر:
در پارسی در گذشته ( اپاختر ) میگفتند
که واژه اپاختر از دو بخش اپ ( بالا ) و اختر ( ستاره ) ساخته شده است و به معنی ستاره شمالی میباشد.
۲ - جنوب:
واژه اَربی جنوب هم از واژه پارسی پهلوی ( دَنب ) به معنی جنب، کنار، ته و پایین گرفته شده است.
۲ - رپیت وین ( نیمروز ) :
در زبان پارسی پهلوی دو واژه ( رپیت وین ) و ( نیمروز ) برای سوی پایین به کار میروند که هر دو به معنی میانه روز هستند.
۳ - شرق:
واژه اَربی شرق همریشه با واژه پارسی ( چراغ ) و واژه سانسکریت ( سوراج ) است به معنی روشنایی.
نکته: ( سدا های /چ/ و /ش/ همواجگاه هستند و میتوانند جابجا شوند )
نکته: زبان اَربی نویسه و سدای ( چ ) ندارد و آنرا با ( ش ) جابجا میکند.
۳ - اوش استر ( خورآسان ) ، خاور:
اوش به معنی بیرون آمدن ( تلو ) و بیرون رفتن ( مرگ ) است. تلو=طلوع
اوش استر یعنی جای بیرون آمدن نور.
واژه خورآسان از دو بخش خور و آسان ( بالا آمدن ) ساخته شده است. به مکان تلوِ خورشید ( خاور، شرق ) خورخاست، خورخیز هم میگویند.
۴ - خوربران ( باختر ) :
خوربران به معنای جایی است که خورشید به آنجا بُرده و ناپدید میشود.
۴ - واژه اَربی غرب هم از واژه پارسی ( گور ) به معنی فرو رفتن گرفته شده است.
در پارسی به غرب ( باختر ) نیز میگویند مانند سروده فردوسی که میگوید:
- چو خورشید در باختر گشت زرد/
شب تیره گفتش که از راه گرد
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه31 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
کردی: باشور
Dashtar
دَشتَر
گیلیکی زوان ٚ مئن واگۊته بئه:
در زبان گیلی ( گیلکی ) گفته می شود:
کلسیأ N
خۊرتاو E
خۊرخۊس W
نسأ S
در پارسی دری نیمروز می گفتند ولی باید گفت که نیمروز به چم ظهر هم است
شمال=اَپاختَر
جنوب=اَواخشَتر
شرق=خاوَر
غرب=باختر
نام کهن دریای مازندران ورکانه بوده است
شمال=اَپاختَر
جنوب=اَواختَر
شرق=خاور
غرب=باختر
در پارسی به این سو، دَشتَر dashtar گویند.
با پیوستن دو واژه "زیر" و "زبر" با پسوند "سوی" می توان جایگزین ساده و آشنا و خوش آهنگ برای "شمال" و "جنوب" یافت.
شمال = زبر سوی
جنوب = زیر سوی
شمال شرقی = زبر خاوری
شمال غربی = زبر باختری
... [مشاهده متن کامل]
جنوب شرقی = زیر خاوری
جنوب غربی = زیر باختری
تهران شهری است زبر سوی شیراز
شیراز شهری است زیر سوی تهران
سامانه بارانی در راه استان های خاوری و زبر خاوری است
زنده باشید
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود:
اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق
اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو==== باختر=غرب
وُر رو = وَر رو ====شمال
دِهو=دِهون=دِوو=دوون=دومِن==== جنوب
... [مشاهده متن کامل]
اَفتو=آفتاب
گِلپ، قِلیپ، قِلوپ ( فارسی ) =فرو افتادن، گِلپیدن
وررو به مَنای به طرف بالا ( بر رو )
شاید نام باستانی دریای مازندران به این مَنا باشد: ورکانه= وررُگان=وررُکان =شمالگان
دِوون و دِهون به مَنای پایین
واژه دون نیز به مَنای پایین و پست و فرومایه می باشد.
غروب، همان قِلپ و گِلپیدن و قلوپیدن است.
چِرَکه، شِرَقه=جرقه : شاید اَشِرَق ( لری ) از آغاز تابش خورشید باشد.
واژه های شمال و جنوب نیز به کار می رفته اند.
از باد شمال در گفتار روزانه و در ترانه ها و سروده ها یاد کرده اند.
در کوردوار چهار واژه داریم باکور یعنی شمال_ باشور یعنی جنوب_ روژهلات یعنی شرق_ روژاوا یعنی غرب
پایین شمال
در زبان پارتی:
رپیتوین ( rapitwin ) یا
رپیتسین ( rapiswin )
برابر پارسی:نیمروز؛زیرسو
در نیاپارسیک ( اچمی ) :زِرسو
مانی
پادشمال
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نِسار ( جایی که بر آن آفتاب نتابد ) ( لری )
رَپیت ( پهلوی: رَپیتوین rapitvin )
راژیر ( کردی )
نیمروز ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)