فرق

/farq/

مترادف فرق: تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله، اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر، قله، نوک

برابر پارسی: ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، میان، تارک، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی، بالا

معنی انگلیسی:
difference, discrepancy, dissimilarity, distinction, part, preference, crown, parting of the hair, head, crown (of the head)

لغت نامه دهخدا

فرق. [ ف َ ] ( ع اِ ) تار سر که راهی است میان موی سر. ( منتهی الارب ). راهی در موی سر. ( اقرب الموارد ). || به کنایت سر را نیز گویند :
کیست کز دست فرق مشکینت
دست بر فرق چون رباب نداشت.
عطار ( دیوان چ تفضلی ص 98 ).
|| سر و کله آدمی. ( برهان ). سر آدمی یا حیوان یا چیز دیگر :
تکاور سمندی به جستن چو برق
شده غرق آهن ز سم تا به فرق.
فردوسی.
چنین داد پاسخ ورا گستهم
که مویی نخواهم ز فرق تو کم.
فردوسی.
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن.
منوچهری.
به لؤلؤ از او فرق گردون مزین
به قیر و از او روی عالم مقیر.
ناصرخسرو.
بر روی چو زر شد عقیقم
بر فرق چو شیر گشت قارم.
ناصرخسرو.
گر بیاموزی به گردون بر رسانی فرق خویش
گرچه با بند گران و اندر این تاری گوی.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 462 ).
آن کو چوتو دلربای دارد
بر فرق زمانه جای دارد.
خاقانی.
اگرچه آب فراقت ز فرق من بگذشت
دلم خوش است که کعب تو تر نمیگردد.
خاقانی.
آتش اندر جاه زن گو باد در دست تکین
آب رخ بر خاک نه گو خاک بر فرق طغان.
خاقانی.
دست در دامن جان خواهم زد
پای بر فرق جهان خواهم زد.
عطار.
زره پوشان دریای شکن گیر
به فرق دشمنش پوینده چون تیر.
نظامی.
ز شادی ساختش بر فرق خود جای
که شه را تاج بر سر به که در پای.
نظامی.
پرسید نشان و یافتش جای
افتاده برهنه فرق تا پای.
نظامی.
آسمان در زیر پای همتت
بر زمین مالیده فرق فرقدین.
سعدی.
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید جان منش نشانه.
سعدی.
مر سرو را قبا نشنیدم کمر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را.
سعدی.
خاک بر فرق مهتری کو را
آلت خواجگی پدر باشد.
هارون بن شمس الدین جوینی.
- از فرق وا کردن ؛ دور کردن. دفع نمودن و از سر باز کردن. ( آنندراج ).
- به فرق پوییدن ؛ به سر دویدن. به شتاب رفتن :
به کس مگوی که پایم به سنگ عشق برآمدبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

میان سر، خ ی که وسطسرمیان موهابازکنند، جداکردن، جدایی، تفاوت، جمع فرقه
( اسم ) ۱ - تار سر که راهی اسم میان موی سر چکاد چکاده . یا فرق سر . ۱ - سر کله ۲ - بالای هر چیز . یا فرق است میان .... و ( با ) .... اختلاف بسیار است میان ..... و ..... فرق است میان آنکه یارش در بر با آنکه دو چشم انتظارش بر در . ( سعدی ) . یا فرق باز کردن . از وسط سر موی را به دو جهت مخالف بردن و شانه کشیدن .
جمع فارق

فرهنگ معین

(فَ رْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جدا کردن . ۲ - از هم جدا کردن و امتیاز نهادن . ۳ - (اِ مص . ) جدایی . ۴ - امتیاز، تفاوت .
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) میان سر، تارک .

فرهنگ عمید

۱. شکافی به صورت خط که به وسیلۀ شانه میان موها ایجاد می کنند.
۲. [مجاز] سر، کله: آید فرقش به سلام قدم / حلقه صفت پای و سر آرد به هم (نظامی۱: ۲۲ ).
۳. تفاوت، تمایز.
۴. [مجاز] نوک و بالای هرچیز: سبحان الله ز فرق سر تا قدمت / در قالب آرزوی من ریخته اند (خاقانی: ۷۱۸ ).
۵. [قدیمی، مجاز] موی سر: فتنه برخیزد آن زمان که سحر / فرق مشکین فروفشانی تو (عطار۵: ۵۶۵ ).
* فرق دادن: (مصدر متعدی ) از هم جدا کردن و تمیز دادن.
* فرق داشتن: (مصدر لازم ) تفاوت داشتن، متفاوت بودن.
= فرقه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فَرق، به شکافی به صورت خطی مستقیم در وسط سر اطلاق می شود.
از آن به مناسبت در باب طهارت سخن گفته اند.

[ویکی الکتاب] معنی فِرْقٍ: پاره ای - بخشی
معنی لَا نُفَرِّقُ: فرق نمی گذاریم
معنی لَمْ یُفَرِّقُواْ: فرق نگذاشته و نمی گذارند
معنی یَدْمَغُهُ: چنان فرق سرش را می شکافد که مغز سرش پیدا شود(از کلمه دمغ به معنای شکافتن فرق سر تا مغز سر است )
معنی تُلِیَتْ: تلاوت می شود(به دلیل" إذا "زمانش فرق کرده)
معنی لَا تَتَفَرَّقُواْ: گروه گروه نشوید - متفرق نشوید (از فرق به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است ، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند.)
معنی یُفَرِّقُونَ: جدایی می افکنند - تفرقه می اندازند (از فرق به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است ، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند.)
معنی ﭐصْدَعْ: آشکار کن (بی پرده بگو)(کلمه صدع و فرق و فصل به یک معنا است ، و معنای فلان صدع بالحق ، این است که فلانی حق را بی پرده و آشکارا گفت . )
معنی یَفْرَقُونَ: در اضطراب و ترس به سر میبرند (از کلمه فرق به معنای دلهره از ضرری است که احتمال آن میرود )
معنی تَنزِیلُ: نازل کردن تدریجی-فرو فرستادن تدریجی(فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معنای نازل کردن دفعی و یک پارچه است ، و تنزیل به معنای نازل کردن تدریجی است )
معنی عَمِینَ: کوردل (عمین جمع عمی صفتی است مشبه از ماده عمی ، یعمی فرق عمی با اعمی این است عمی تنها کسی را میگویند که بصیرت نداشته باشد ، و اعمی به کسی اطلاق میشود که چشم نداشته باشد )
ریشه کلمه:
فرق (۷۲ بار)

«فِرْق» (بر وزن رزق) از مادّه «فَرْق» (بر وزن حلق) به معنای جدا شدن است، و (آن گونه ای که «راغب» در «مفردات» گوید) فرق «فلق» و «فرق» این است که: اولی اشاره به شکافتن می کند و دومی جدا شدن، و لذا «فرقه» و «فرق» به قطعه یا جماعتی گفته می شود که از بقیه جدا گردد.
جدا کردن. راغب گوید فرق قریب به فلق است لیکن فلق به اعتبار شکافته شدن و فرق به اعتبار انفصال و جدائی گفته می‏شود. . در آن شب هر کار با حکمت از هم جدا و منفصل می‏شود . مراد از فرق در آیه شکافتن دریا و باز شدن راه در آن است چنانکه در آیه دیگر آمده . دریا بشکافت و هر قسمت چون کوه بزرگی گردید. . این کلمه دعای موسی «علیه‏السلام» است آنگاه که بنی اسرائیل از دخول بارض مقدسه امتناع کردند و گفتند: تو پروردگارت بروید و بنجگید ما در اینجا نشسته‏ایم. موسی گفت: خدایا من جز به خود و برادرم قدرت ندارم میان ما و قوم فاسق جدائی بیفکن به قول طبرسی بر ما جزا ده آنچه مستحقیم و بر آنها جزا ده آنچه مستحق اند. . ظاهراً مراد از «فَرَقْناهُ» نزول تدریجی قرآن است یعنی نزول آیات قرآن را از حیث زمان از هم جدا کردیم تا با تأنی آن را بر مردم بخوانی ظاهراً مراد از «نَزَّلْتاهُ» نیز نزول تدریجی قرآن است. فَرَق (بر وزن فرس) به معنی خوف است و فعل آن از باب علم یعلم آید . منافقان قسم می‏خورند که از شمااند از شما نیستند لیکن می‏ترسند (که اگر اظهار ایمان نکنند کشته یا اسیر گردند) راغب گوید آن تفرق و تشویش قلب است از خوف. طبرسی فرموده اصل آن از مفارقت اموال است حین الخوف. تفریق: پراکنده کردن. جدائی افکندن در قرآن مجید در اختلاف دینی و غیره به کار رفته است مثل . و نحو . از هاروت و ماروت چیزی را می‏آموختند که با آن میان مرد و زنش اختلاف ایجاد می‏کردند. *** . فرق میان خدا و رسل آن است که به خدا و به بعضی رسل ایمان آورند و بعض از رسل را تکذیب کنند مثل یهود که به خدا و موسی ایمان آوردند و به عیسی و محمد کافر شدند و مثل نصاری که به خدا و موسی و عیسی ایمان آوردند و به محمد صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین کافر شدند جمله «وَیَقُولُونَ...» بیان تفریق بین خدا و رسل است خداوند این چنین کسان را کافر حقیقی خوانده که «اُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقّاً» و در آیه بعدی ایمان واقعی را چنین بیان فرموده: «وَالَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ‏یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ...». تفرّق: پراکنده شدن. جدا گردیدن . فِرق: (بر وزن جسر) تکّه و قطعه جدا شده .دریا بشکافت و هر قطعه‏اش همچون کوه بزرگی گردید . فریق: گروه جدا شده از دیگران. همچنین است فرقه مثل . . چرا از هر گروه دسته‏ای برای تفقه در دین کوچ نمی‏کنند رجوع شود به «فقه». فَراق: (به فتح اول) جدائی . مجمع هذا را اشاره به آخرین کلام موسی با آن عالم دانسته و «فَراق» را به معنی مفرق فرموده است یعنی این سخن میان من و تو جدائی انداز است. شاید «هذا» اشاره به وقت باشد یعنی این وقت مفارقت میان من و تو است، راغب گفته فراق و مفارقت اکثر با ابدان است. *** فُرْقان: در اصل مصدر است به معنی فرق گذاشتن سپس در معنی فارق به کار رفته طبرسی فرموده: هر فرق گذارنده فرقان نامیده شود و قرآن را از آن فرقان گوئیم که فارق میان حق و باطل است. ولی در قاموس و اقرب قید حق و باطل را اضافه کرده و گفته‏اند: فرقان هر آن چیزی است که با آن میان حق و باطل فرق گذاشته شود. در مفردات گفته: فرقان از فرق ابلغ است که فرقان در فرق بین حق و باطل به کار رود...و آن بنابر قولی اسم است نه مصدر ولی فرق در آن و غیر آن استعمال می‏شود. . علی هذا قرآن را از آن فرقان گوئیم که فارق میان حق و باطل است در مجمع ذیل آیه 185 بقره فرموده: از ابی عبداللَّه «علیه‏السلام» مروی است که فرمود: قرآن همه کتاب است و فرقان قسمت محکم و واجب العمل از آن «اَلْقُرْآنُ جُمْلَةُ الْکِتابِ وَ الْفُرْقانُ الْمُحْکَمُ الْواجِبُ الْعَمَلِ بِهِ» این روایت در المیزان از کافی نقل شده و نیز از اختصاص مفید نقل کرده که...رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» در جواب عبدالله بن سلام که گفت:چرا پروردگارت آن را فرقان نامیده؟فرمود:چون آیات و سوره هایش متفرق و در غیرالواح نازل شده و غیر آن که صحف،تورات،انجیل و زبور باشد همه یکدفعه در الواح و اوراق نازل گردیده‏اند گفت: صدقت یا محمد.باید در سند این روایت و تطبیق آن با آیه دقت کرد. . ظاهراً «وَالْفُرْقانَ» عطف تفسیر از کتاب است و در این آیه به تورات فرقان اطلاق شده است. . بنابر آیه «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ» که فرقان وصف همه قرآن است و بنابر آیه . که فرقان وصف همه تورات آمده، در این آیه نیز «وَالْفُرْقان» وصف همه قرآن است چنانکه «مِنَ الْهُدی» وصف همه آن می‏باشد و بنابر روایت منقوله از امام صادق «علیه السلام»می‏شود گفت که «مِنَ الْهُدی» وصف همه آن ولی فرقان وصف محکمات واجب العمل است واللَّه‏العالم. . مراد از نزول فرقان پس از ذکر انزال قرآن، تورات و انجیل چیست؟ بقولی مراد از آن قرآن است ولی چون فرقان مطلق فارق بین حق و باطل است و وصف توراة نیز آمده بهتر است آن را عام بعد از خاص بگیریم یعنی خدا قرآن و تورات و انجیل را نازل کرد و فارق بین الحق و الباطل نازل فرمود و وصف فرقان جامع همه کتابهاست . در آیه دیگر به جای فرقان، میزان آمده است . المنار آن را در آیه به معنی عقل گرفته و گوید:انزال آن مثل انزال حدید است در «وَ اَنْزَلْناَ الْحَدیدَ...» . مراد از«یَوْمَ الْفُرْقْانِ» روز جنگ «بدر»است که میان مسلمین و مشرکین با پیروزی اهل اسلام و غلبه اهل شرک فرق گذاشت. . فرقان را درآیه فتح، نصر،هدایة، نور، آرامش دل و غیره گفته‏اند فرقان هرچه باشد نتیجه تقوی و حاصل از تقوی است می‏شود گفت:مراد از فرقان اعتقاد جازم و ایمان واقعی است که می‏شود با آن میان هر حق را از ناحق فرق گذاشت و امور را از هم تمیز داد در این صورت آیه در صدد بیان آن است که ایمان از نتایج عمل است و از عمل تولید می‏شود. . رجوع شود به «رسل»و «جری».

[ویکی فقه] فرق (ابهام زدایی). واژه فرق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • فرق، به کسر فاء و فتح راء، به معنای مذاهب و فرقه ها و گروهای ایجاد شده در میان مسلمانان• فرق (فقه)، به معنای شکاف به صورت خطی مستقیم در وسط سر، دارای کاربرد در ابواب فقهی
...

[ویکی فقه] فرق (اصول). به خصوصیتِ مانع از سرایت حکم اصل به فرع در قیاس فقهی «فَرق» گفته می شود.
فرق، از مبطلات علت در قیاس شمرده می شود و به معنای وجود خصوصیتی در اصل و یا در فرع است، که از سرایت حکم از اصل به فرع مانع می گردد.
اقسام
فرق بر دو قسم است:
← قسم اول
اصولیون اهل سنت در تعریف فرق و نیز مبطل بودن آن برای قیاس اختلاف نموده اند.

[ویکی فقه] فرق (فقه). فَرق، به شکافی به صورت خطی مستقیم در وسط سر اطلاق می شود.
از آن به مناسبت در باب طهارت سخن گفته اند.
تعریف فرق
فرق عبارت است از شکاف ایجاد شده به صورت خط مستقیم در وسط سر ، بر اثر شانه زدن موها.
حکم فرق باز کردن
بر کسی که موهای سرش بلند می باشد، در حدی که از نرمی گوشش تجاوز می کند، مستحب است فرق باز کند؛ بدین گونه که موهای خود را شانه کرده و دو بخش کند. به تصریح برخی، فرق بازکردن از وسط سر است؛ به گونه ای که موها به دو بخش مساوی تقسیم شوند.

مترادف ها

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

vertex (اسم)
سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمت الراس

distinction (اسم)
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح

sinciput (اسم)
پیشانی، فرق، فرق سر، جبهه، جلو سر

odds (اسم)
فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو

difference (اسم)
تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابه التفاوت

contradistinction (اسم)
تشخیص، تمیز، فرق

crown (اسم)
فرق، تاج، پیشانی بند، تاج دندان، فرق سر، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال

discrimination (اسم)
تمیز، فرق، فرق گذاری، تبعیض

inequality (اسم)
فرق، اختلاف، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری

فارسی به عربی

اختلاف , رییس , عدم المساواة , فرق , قمة

پیشنهاد کاربران

واژه فرق
معادل ابجد 380
تعداد حروف 3
تلفظ farq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی farq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
تارک= فرق= ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی،
بَرخ، پرَخ، پرک، جداگانگی، بالا، ناهمانندی، جدایی، دگرسانی، فرغ، فرغیدن، فرغاندن، شکستگی، بُریدگی، ناهمتایی، ناتایی، میان.

...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

فرق: ناهمانندی، جدایی، دگرسانی.
پارسی را پاس بداریم.
فَرق
واژه ای پارسی و اَرَبیده ی : بَرخ است.
بَرخ که آلمانی آن Bruch ( بروخ ) و اِنگلیسی اَش break ( بریک ) است مینه ی شکستگی و بُریدگی می دهد که می توان از آن برداشت فَرق یا بَرخ را کرد. می توان به شکل فَرغ ، فَرغیدن و فَرغاندن به کار بُرد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه های برساخته از فرق در اربی :
فارِق ، مَفرَق ، مُتِفَرِق ، اِفتراق ، فراقت ، مفارقه. . .

این واژه و همه واژه های همخانواده آن از فرقه تا تفرقه و فرق به معنی ناهمسانی ، خاستگاه ایرانی دارندو از " پرک" گرفته شده اند .
کلمه ( فرق ) به معنای دلهره از ضرری است که احتمال آن می رود.
ناسانی
جدا بودن جنبه صوری یا باطنی چیزی از چیزی
جداگانگی، ناهمتایی
ناهمسانی
تفاوت
اختلاف
اختلاف
تفاوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس