فوز


مترادف فوز: پیروزی، رستگاری، رهایی، کامیابی، نجاح

لغت نامه دهخدا

فوز. ( اِ ) اطراف و پیرامون دهان را گویند از جانب بیرون ، خواه از انسان و خواه حیوان دیگر باشد. گرداگرد دهن. پوز. ( فرهنگ فارسی معین ). فوزه. پتفوز. || هجوم و غلبه را نیز گویند. ( برهان ) :
به مرو شاهجان باشی تو آنگه
که اینجا لشکر سرماکند فوز.
سوزنی.
در این معنی و شاهد جای تأمل است ،چه معنی اول نیز مناسب است. ( حاشیه برهان چ معین ). || ( اِ صوت ) صدایی که در هنگام جماع کردن از کسی برآید. ( برهان ). فوزافوز. ( رشیدی ). سوزنی گوید :
چنان کشیم و چنان دربریم ما همه شب
که خواب ناید همسایه را ز فوزافوز.
وفوزافوز ترکیبی است نظیر سراسر، دمادم ، کشاکش. ( از حاشیه برهان چ معین ). || ( اِ ) آروغ. ( برهان ) ( اسدی ). فوژان. فوگان. رجوع به این کلمات شود. واز آن فعل ساخته اند مانند این مثال :
شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق
گهی بگرید و گاهی به ریش برفوزد.
طیان.
و رجوع به فوزیدن شود.

فوز. [ ف َ ] ( ع مص ) هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن و مردن. || بردن چیزی را. ( منتهی الارب ). || فیروزی یافتن به نیکی و خیر. || رَستن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نجات و رهائی.
- سفینه فوز ؛ کشتی نجات :
نه چو کنعان کو ز کبر و ناشناخت
از کُه ِ عاصم سفینه فوز ساخت.
مولوی.
- فوزنایافته ؛نارستگار. ناکام :
فوزنایافته شدم مانده
نجح نایافته شدم مغمور.
مسعودسعد.

فوز. ( اِخ ) دهی است از بخش راور شهرستان کرمان که دارای 750 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و کاردستی مردم بافتن کرباس و قالیچه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

پیروزی یافتن، رستگارشدن، پیروزی، رهایی، رستگاری
( اسم ) آوازی که به هنگام آرمش از کسی بر آید صدای جماع .
هلاک شدن . هلاک گردیدن مردن .

فرهنگ معین

(اِ. ) = فوزه : ۱ - پوز، گرداگرد دهن . ۲ - آروغ .
(فُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پیروزی یافتن . ۲ - رستگار شدن . ۳ - (اِمص . ) پیروزی ، فتح . ۴ - رستگاری .

فرهنگ عمید

۱. پیروزی یافتن.
۲. رستگار شدن.
۳. پیروزی.
۴. رهایی.
۵. رستگاری.
= پوز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فوز،نجات،رستگاری.
این واژه به فتح فاء و سکون واو تلفظ می شود.
معنای لغوی
طبرسی فرموده: فوز و فلاح و نجاح نظیر هم‏ اند.
راغب آن را رسیدن به خیر با سلامت معنی کرده است.
دیدگاه قرآن
قرآن کریم فوز را فقط در خشنودی خدا، طاعت خدا و رسول. ورود به جنت، بودن با نیکان و مصون بودن از گناهان می داند. أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ


[ویکی الکتاب] معنی فَائِزُونَ: موفق - کامیاب (اسم فاعل از کلمه فوز به معنای رسیدن و دست یافتن به آرزو است )
معنی فَازَ: کامیاب شد (کلمه فوز به معنای رسیدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پیروزی و فوزی عظیم خوانده ، بدین جهت است که آخرین سعادتی است که آدمی بدان نائل میشود .)
معنی فَوْزاً: رسیدن و دست یافتن به آرزو- کامیابی (کلمه فوز به معنای رسیدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پیروزی و فوزی عظیم خوانده ، بدین جهت است که آخرین سعادتی است که آدمی بدان نائل میشود .)
معنی مَفَازَتِهِمْ: ظفر یافتن و رسیدن به هدفشان - کامیابیشان (مفازة مصدر میمی از فوز به معنای ظفر یافتن و رسیدن به هدف . و در عبارت "وَیُنَجِّی ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ﭐتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ " حرف باء که بر سر این کلمه در آمده بای ملابست و یا سببیت است ، پس فوزی که خدا ...
تکرار در قرآن: ۲۹(بار)
نجات. رستگاری. طبرسی فرمود: فوز و فلاح و نجاح نظیر هم اند. راغب آن را رسیدن به خیر با سلامت معنی کرده است.. . قرآن کریم فوز را فقط در خشنودی خدا، طاعت خدا و رسول، ورود به جنت، بودن با نیکان و مصون بودن از گناهان می‏داند. فائز: رستگار. . مفاز: مصدر میمی و اسم مکان است . یعنی: برای پرهیزکاران نجاتی هست یا محل رستگاری هست ولی به قرینه . که معادل آیه است و به قرینه «حدائق» که بیان آن است، اسم مکان بهتر به نظر می‏آید. مفازة: نیز مصدر میمی و اسم مکان است . آنها را در نجات از عذاب مپندار. بیابان را مفازه گویند، به قولی آن برای تفأل است و به قولی آن به معنی مهلکه است که فوز به معنی هلاکت نیز آمده است در اقرب گفته «فازَ الرَّجُلُ ماتَ و هَلَکَ» در مصباح گفته: مفازه موضع مهلک است... و به قولی آن به معنی نجات و سلامت است و این تسمیه به طور تفأل می‏باشد. . مفازه ظاهرامصدر میمی و باء به معنی سبب است یعنی خداوند اهل تقوی را به سبب رستگاری و رسیدن به خیر از جهنم نجات می‏دهد. یعنی نجات آنها همان رستگار شدنشان است.

پیشنهاد کاربران

بوزیدن/بوختن = نجات یافتن
بوزش = نجات
بن خان: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
{کلمه ‹پوزش› ریخت دیگری از همین واژه است که در فارسی معنای دیگری یافته است.
بن مضارع این واژه در پهلوی، بوز /bōz/ بوده است ( بر وزن موز /mōz/ ) . ولی در فارسی بوز /būz/ ( بر وزن بور /būr/ ) خواهد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

به گمان من واژهٔ ‹فوز› /fōz/ عربی ( به معنای رستگاری ) نیز در واقع ایرانی و ریخت دیگری از همین بوز /bōz/ است.
چرا که در زبانهای ایرانی واج های ‹ب›، ‹پ› و ‹ف› با هم جابجا می شوند. برای نمونه ‹افزودن› در پهلوی ‹ابزودن› بوده است. یا ‹پزشک› در پهلوی ‹بزشک› بوده است. همچنین بنگرید به ‹سپید› و ‹سفید›، ‹اسپند› و ‹اسفند›، ‹پالوده› و ‹فالوده›، و . . . در فارسی نو}
#پارسی دوست

شخصیت
فوز به معنی رسیدن به خیر و نیکی توام با سلامت است .

بپرس