اسم با حرف ا - صفحه 12
الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی، در اساطیر یونان
دختر
یونانی آوگان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوکتای
نامدار، مشهور، اکتای
پسر
ترکی، مغولی آویده
مشتاق، خواهان
دختر
فارسی اویسا
آویسا، پاک و تمیز مانند آب
دختر
فارسی آویشا
آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن
دختر
فارسی
طبیعت آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی اوینار
عشق آتشین، عشق و دوست داشتن در حد کمال
دختر
کردی آکای
ماه روشن و درخشان
پسر
ترکی آی اوز
ماهرخ، ماهرو
دختر
ترکی آی بی بی
ماه بی بی
دختر
ترکی آی پری
ماه پری، آی ( ترکی ) + پری ( فارسی ) ماه پری
دختر
ترکی، فارسی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی آی گوزل
ماه زیبا
دختر
ترکی آی میرا
فدایی ماه
دختر
ترکی، فارسی آی نشان
آی ( ترکی ) + نشان ( فارسی ) دارای نشان ماه
دختر
فارسی، ترکی آیاتای
زیبارو، به معنی مانند ماه، مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست بانوی درخشان
دختر
ترکی آیاش
روشنایی مهتاب
پسر
ترکی آیتاش
همتای ماه، ( آی= ماه، تاش= هم، شریک ) ( به مجاز ) زیباروی مثل ماه، نام شخصی در دوره سامانیان
دختر، پسر
ترکی آیتغمش
زاده ماه
پسر
ترکی آیجان
پاک و آراسته همچون ماه
دختر
ترکی آیحان
صاحب ماه، آدم زیبا و مشهور مثل ماه
پسر
ترکی
کهکشانی آیخان
آیخان ( آی + خان ) پادشاه ماه
پسر
ترکی آیدانا
منسوب به آیدان، زیبارو، ( آیدان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
ترکی، فارسی آیدنگ
مهتاب
دختر
ترکی ایران ناز
موجب فخر و مباهات ایران
دختر
فارسی آیرانا
سرزمین آریایی
دختر
فارسی ایرانشید
خورشید ایران
دختر
فارسی ایرانمهر
ترکیب دو اسم ایران و مهر ( سرزمین آریاییان و محبت )، ( ایران، مهر = مهربانی و محبت، خورشید )، نماد ...
دختر
فارسی ایرانیار
یار ایران
پسر
فارسی ایرتا
راستی و درستی
پسر
اوستایی آیرخ
دختر چون ماه
دختر
ترکی، فارسی ایزدبخش
بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایزدبد
نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدچهر
دارای چهره ای چون فرشتگان
دختر
فارسی ایزدداد
عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدراد
آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدمهر
دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدوند
منسوب به ایزد، ایزدی، ( ایزد، وند ( پسوند نسبت ) )، منتسب به خدا، خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایساتیس
مقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانی
دختر، پسر
یونانی آیسوده
زیباروی، ( تآی = ماه، سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده )، ماه ساییده شده
دختر
ترکی، فارسی آیشید
نور ماه
دختر
ترکی، فارسی
کهکشانی آیشیل
فروغ
دختر
ترکی آیقین
حیران، شیدا، عاشق
پسر
ترکی ایل لار
ایل ها، طایفه ها، قبیله ها
دختر
ترکی ایل نور
نورِ ایل، روشنایی ایل، ( به مجاز ) چشم و چراغ ایل
دختر
ترکی، عربی ایلار
مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست
دختر
ترکی ایلانا
دختر سرزنده، نام نوعی درخت است
دختر
عبری ایلایدا
پری دریایی
دختر
ترکی ایلپیا
مردایل
پسر
لری ایلتای
همتای ایل
پسر
ترکی ایلحان
خان و بزرگ ایل
پسر
ترکی ایلدنیز
پادشاه دریا
پسر
ترکی ایلدیر
روشنایی
دختر
ترکی ایلدیریم
ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد وبرق
پسر
ترکی ایلرای
اراده خداوند
پسر
فارسی ایلسانا
السانا، همانند ایل، ( = السانا )
دختر
ترکی، فارسی ایلشاد
ایل و طایفه شاد، موجب شادی ایل و طایفه
پسر
ترکی، فارسی ایلگار
خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت ( گار )
پسر
فارسی، سریانی آیلما
تاب ماه
دختر
ترکی ایلنار
آتش ایل، زیباروی ایل، ( ایل، نار = آتش )، ( به مجاز ) موجب روشنایی و گرمای ایل
دختر
ترکی، عربی ایلوش
طایفه دار و اهل خانواده
پسر
ترکی ایلکان
فرمانده ایل
پسر
ترکی ایلکای
اولین ماه، اولین زیبا
دختر
ترکی ایلکین
اولین، نخستین، نسختین، جلوتر از همه
پسر
ترکی ایلیاز
سالی که سراسر بهار است، کسی که در تمام فصل های سال برای او بهار است
پسر
ترکی ایلیانا
دختر بسیار زیبا
دختر
ترکی ایلیکا
الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان
دختر
فارسی ایماز
بی رنج و غصه
پسر
ترکی آینام
دارای صورت و ظاهر ماه، زیباروی، [آی = ماه، نام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) نشان، اثر، صورت، ظاهر، مشه ...
دختر
ترکی، فارسی اینانا
الهه عشق، ( اَعلام ) اینانا که از بانوی قدرتمندی به نام «نین گال» Ningal زاده شد، در اساطیر سومری م ...
دختر
عربی
تاریخی و کهن آیید
شخص پر جنب و جوش، شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش
دختر
فارسی آیین، آئین
دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش
دختر، پسر
فارسی آغوش
بغل گرفتن
دختر
فارسی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی آژو
تلاش
پسر
کردی آئیل
نام پرنده ای است
پسر
گیلکی
پرنده آبرخ
زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد
دختر
فارسی آبگل
گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می آید
دختر
فارسی
گل آبادیس
نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی
پسر
فارسی آبانا
منسوب به آبان، آبان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آبانه
منسوب به آبان
دختر
فارسی آبانک
آبان کوچک
دختر
فارسی آبدست
چابک، تردست، تر و فرز
پسر
فارسی، بلوچی آبراما
اداره، راهبری
پسر
ترکی آبراهام
ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
پسر
عبری ابرش
اسب
پسر
فارسی آبرلی
دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو
پسر
ترکی، فارسی آبرنگ
دختری که دارای پوستی لطیف و نرم است
دختر
لری آبرود
کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
دختر
فارسی آبرون
همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده
دختر
فارسی آبسال
باغ، بستان، بهار
دختر
فارسی آبشار
آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد
دختر
فارسی
طبیعت آبشن
صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی آبگون
به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
دختر
فارسی آبگین
دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه
دختر، پسر
فارسی ابناس
خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف، همچنین نام قریه ای در مصر
دختر
فارسی آبنوش
نوشنده آب، دوستدار روشنایی، آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ابوریحان
نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی
پسر
عربی
تاریخی و کهن آبین
به رنگ آب، همانند آب
دختر
فارسی