اسم دختر عربی - صفحه 10

آرام

پرتو، نور، روشنی

دلچسب بودن، دلپذیر بودن، دلپذیری، شیرین بودن، شیرینی، شیرین شدن، ( به مجاز ) خوشایند و دلچسب بودن، ...

درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا

شنوا

مهربانیِ بسیار

عطرآگین، عطرآمیز، خوش بو، آغشته به چیزی خوشبو، ( در شیمی ) آروماتیک ( نوع خاص از ترکیب های آلی که ب ...

فرح آور، شاد کننده، شادی بخش، ( طب قدیم ) داروی مقوی قلب، شادی آور، نشاط آور، ( در پزشکی قدیم ) دار ...

دوستدار

محترم

ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته

چشمه ها

هدایت شده

بندگان، نام رودخانه ای در بخارا، تلفظ عامیانه ی موالیان به معنی بندگان، ( اعلام ) ( = جوی مولیان ) ...

آنچه به کسی ببخشند، بخشش، دهش، ( عربی، مَوهَبَة ) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از ...

نورسته، رویاننده، روینده، تازه ٔ هر چیز هنگامی که بروید و خرد بود، تازه از هر چیز که بروید و کوچک ب ...

پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم

منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...

آواز کبوتر، صدای رعد و برق، تکرار صدا در حنجره، بانگ کردن شتر، بانگ شتر

شیفته و جذب شده، شیفته

نرمی، لطف، مهربانی

نام شهری در عربستان، شهر، نام شهری در عربستان که پایگاه حکومت حضرت محمد ( ص ) بود

غم ها

شادی آوردن، ( مصدر باب افعال از لهوء )، بسیار بخشش کردن، به شنیدن آواز مشغول شدن

گل کردن درخت، شکوفه دار شدن درخت

فرشته

همسر پادشاه، شهبانو

بستر، گهواره، زمین پست، مهد

وزن شده، سنجیده شده، متناسب، هماهنگ، آهنگ دار، دارای اجزای منظم، متناسب و زیبا، دارای آهنگ موسیقی، ...

خویشاوندان، نزدیکان

آغاز تاریکی بعد از غروب آفتاب، ( در قدیم ) زمانِ میان غروب آفتاب و طلوع فجر، شبانگاه، شامگاه

دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش

درختی که از آن ماده رزینی بدست می آید، میعه، روانی، ( در گیاهی ) درختی که از آن میعه ی سائله به دست ...

آنچه به آن کسی رابستایند، ستایش، مدح

مهاد، گهواره، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهاد، مِهاد

موهبت ها، بخشش ها و انعام ها، موهبت

آتش برافروخته، ( مجاز ) فتنۀ برپاشده، ( مجاز ) کینه و دشمنی، شعله ی آتش، و معمولاً مشبه به هر چیز د ...

چراغ، مصباح، سرنیزه

بوی خوش، نفس، دم، وزش باد

همراهی، همکاری، اتحاد، ( در قدیم ) موافقت، سازگاری

ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین

نعنا، گیاهی کاشتنی و خوشبو

روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم

بوی خوش

بنا کننده، مؤسس، بنیانگذار

زن صاحب جمال و زیبا، ( مصغر بَثنَه یا بَثنَة )، به معنای مرغزار، زمین نرم و هموار، ( اَعلام ) ) نام ...

شریف، زیبا، زن سنگین کفل، بزرگ سرین

یکی از ستارگان ثابت، ( عربی ) ( مؤنث ثابت )

سرمه کشیده، ثمیلا

زن پارسا

زن قرین و همراه، زن هم قسم

صدای باد، مهربان

همیشگی، جاویدان

گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower

ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...

زن مایل و راغب، زن طمعکار، ( عربی ) ( مؤنث راغب )، ن، ک، راغب

بخشنده و بزرگوار و ارجمند، یاری کننده، اعانت کننده، ( عربی )

نم نم باران

حالات روانی یک فرد

گل خوشبو

منسوب به زلال، شفاف، ( زلال، ه ( نسبت ) )

بخشندگی، سخاوت، مهربانی، آزادمنشی، بزرگ منشی، گذشت، بردباری، تسامح، بخشش

شکوه، جلال، ستاره

شاد و شادمان، ( ارون = شادمان، سرمست، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به ارون، ( به مجاز ) شاد و شادمان و ...

شاکر، شکرگزار، ( مؤنث شاکر )

منسوب به شهد، عسل، ( شهد، ه ( پسوند نسبت ) )

علیم، دانا، ا ( پسوند نسبت ) )

فالق، شکافنده، ( مؤنث فالق )

پانید، شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانید )

داننده ی فقه، ( مؤنث فقیه )، آگاه به فروع احکام شرع

در فارسی جمع لولو

دارای حشمت و شکوه، ( عربی ) ( مؤنث محتشم )، ( محتشم، و

شیرین و بی دانه

ترکیب دو اسم مهر و فروغ ( خورشید و روشنی )، با فروغی چون مهر، ( به مجاز ) زیبا و تابناک

پوشیده، پنهان، پنهان داشته، ( مؤنث مکنون )، ویژگی مروارید ( در، لؤلؤ ) که در صدف پنهان است، ( به مج ...

نزیه، پاکیزه، ( مؤنث نزیه )

صاحب نسب، اصیل، ( نسیب = صاحب نَسَب، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسیب، ( به مجاز ) صاحب اصل و نَسَ ...

منسوب به نقش، اشیای گران بها

دختر پادشاه، شاهدخت

امین ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر امین، دختر درستکار

نورِ ایل، روشنایی ایل، ( به مجاز ) چشم و چراغ ایل

آتش ایل، زیباروی ایل، ( ایل، نار = آتش )، ( به مجاز ) موجب روشنایی و گرمای ایل

الهه عشق، ( اَعلام ) اینانا که از بانوی قدرتمندی به نام «نین گال» Ningal زاده شد، در اساطیر سومری م ...

ماه رو، زیبارو، مه رو، ( به مجاز ) کسی که زیبایی آن چون ماه است

دختر پاکیزه و پاکدامن، ( بَری = پاکیزه، مبرا، دخت = دختر )، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه

منسوب به بلور، ( بلور، ان ( پسوند نسبت ) )

دختر زنِ نیکو، دختری که از زن نیکو متولد شده است

ترکیب دو اسم بهار و زهرا ( فصل اول سال خورشیدی و روشن تر )، از نام های مرکب، ه بهار و زهرا

ترکیب دو اسم بهار و فاطمه ( فصل اول سال خورشیدی و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، ه بهار و فاط ...

بهترین نور

زیبارو، صورت زیبا، ( فارسی ـ عربی ) دارای چهره ی پاک و نورانی

درخشش پاک و بی غبار

آن که چون تاج در رأس زمان خود است