پیشنهادهای عليرضا كريمي وند (٧٣٦)
مفتخر بودن ، درخشیدن
دلشیفته از عشق
نابهنجار. خام
عشق ورزی
عقب مانده ذهنی
تاج سرم
سر حال. شاداب. با حرارت و گرم. جوشان پر هیجان. شاد کام
خاطرات خوش
دوست صمیمی بودن.
camaraderie دوستی، رفاقت
در روانشناسی بمعنی تثبیت شدگی ثابت محکمی ثبات
فرصت طلبی
جفتی
هماهنگ بودن
Wherever love and affection is Unconditional belief هر جا عشق و علاقه باشد باوربی قیدی و شرط است
شیمی محض
Look at the crowd of books نگاهی به جمع کتابها Progressing رو به پیشرفت
My love, you remember the beautiful memories of my childhood عشق من، خاطرات زیبا از دوران کودکی من را به یاد می آورید
آرام جانم My love, Best Father To our children عشقم ، بهترین بابا برای فرزندان ما
Mother's presence, warm heart حضور مادر ، دل گرمی
حد نصاب
دوست بسیار صمیمی
بچه کش
لطافت ظرافت
لطافت ظرافت زیبایی
عیب. عیب آن است که پدر دخترش را رونمایی کن و بفروش بگذارد و دختر بخاطر گرسنگی دوری از پدر دست بخودفروشی کند
از سلامتی رنگ وآب برخوردار بودن
یکپارچگی ، داشتن همسر ( تاج سرم ) Love to mohsen عشق به محسن
Not interfere with another life به زندگی دیگران دخالت نکن
صورت صاف Juicyشاداب succulent پر طراوت ، آبدار
وجود عشق Love is the only right choice and the only satisfactory answer to the fruit of the existence of love عشق تنها انتخاب درست و یگانه پاسخ رضای ...
سر چشمه
نمیخوام ببینمت. به کسی گفته میشه که مایل به شروع کردن ملاقات نیست
انگشتر خاتم دار
پدر. در زبان تررکی بمعنی پدر است. پدر یعنی همراه پشتبان پسر فداکار.
استروژن توسطKh و fsh ترشح می شود مرحله فولیکولی نشاندهنده شروع چرخه تخمدان ایت ودر مرحله فولیکولی هیپوفیزپیشین هورمونهای Lhو fsh راترشح میکند که هر ...
بوی خوش عطر
بچه بی صاحب
لطف و عنایت ، عاشق مهربانی The treasure of my heart گنجینه ی دل من affection عاطفه ، محبت
فرخنده ، مبارک
مفتخر بودن. شادمانی. نور بالیدن. شادمانی. فخر کردن
Good luck means great effort with the right mind موفق باشید بدین معنی است که با ذهن درست تلاش کنید
bashfulness محجوبیت، نجابت
خوش ذهن
محبت آمیز. عشق
در آغوش کسی خوابیدن❤️
دل و جان
methodologist اسلوب شناس
مشارکت Satisfied and pleased راضی و خوشنود Many of our people are happy to join بسیاری از مردم ما خوشحال هستند که می پیوندند
هدایت کردن legalism رستگاری کردن