پیشنهادهای رامین حبیبی (٣٤٤)
حیله کردن و فریب دادن.
فریبکاری.
طَبَق کِش: حمال، بارکِش.
مبتلایان به بیماریِ "آکله، ابرص، خوره. "
یعنی شغل چشم پزشکی.
یعنی شغلِ مامایی.
روبند پارچه مستطیل شکلی است که پوشاننده چهره زن می باشد. به آن نقاب نیز گفته می شود. قبل از اصلاحات رضاه، توسط زنان استفاده می شده است.
نوعی شلوار گشاد و چین دار بوده که از کمر تا مچ پای را می پوشانیده و تا قبل از سال ۱۳۱۵ خورشیدی، زنان می پوشیده اند.
بازنشستگی، از کار ماندن، برکنار ماندن و. . .
خشنود کردن، راضی کردن.
دوسیه. [ دُ ی ِ ] ( فرانسوی ) دُسیه. به معنای پرونده.
کویچه: کوچه، محله کوچک، راه کوچک و تنگ ( کم عرض ) ، کم عرض تر و کوچک تر از کوی و خیابان. در آیین نامه راهنمایی و رانندگی آمده است که به معبری که عرض ...
شیربچه.
خوش آمدگویی ها، درودها، سلام ها، خوش و بش هایِ هنگامِ ورود یا دیدار کسی.
مورد اطاعت، اطاعت شده.
مَعروض: عرض داشتن، محترمانه بیان کردنِ چیزی در نزد کسی.
به عرض رسانیدن، گفتن.
مُوادَعَه: هم عهد و پیمان.
وُشات: سخن چینان، خبرچینان، جاسوسان.
اَعبَد: عابدتر، بنده تر.
اَشجَع: شجاع تر، دلیرتر، بی باک تر و. . .
اَسخیٰ: سخی تر، سخاتمندتر و. .
زاهدتر، پرهیزگارتر و. . .
پاره ای، برخی، قسمتی.
مِروَحَه: بادبِزن.
به اصطلاح اهل کربلا به اوباش گویند. /پانویس ص۱۱۴ کتاب شیعی گری، احمد کسروی.
دَرْنَوَرْدْیْدَن: پیمودن، طی کردن راه.
به معنای دودمان و خاندان هم هست.
السَنه: به معنای زبان ها/ در سخنرانی نادرشاه در دشت مغان آمده است و در پانویس ص۸۰ کتاب شیعی گری احمد کسروی، ویرایش محمد امینی درج شده.
جهان گشا، جهان گیر.
کُشِش: کشتن، قتل .
مزیت و منفعت و سهمیه ای که فقط برای طبقه ای از خواص باشد.
کُنشی؛ یعنی اینکه بدون واکنش نسبت به چیزی، مرتکب رفتار یا گفتاری شویم. مثلاً: به کسی توهین کنیم. متضاد آن: واکنشی مثلاً: در جواب توهین کسی، توهین کن ...
در یک نامهٔ مربوط به دهه بیست وزیر کشور نوشته شده �اجامیر و اوباش. . . . � که به نظر می رسید این کلمه از مصدر اجیر است و به معنای اجیرشدگان است، یعنی ...
هَزْلاً: به طریق شوخی و هزل، چیزی را گفتن، نوشته ای را به زبان شوخی نوشتن.
نَقْلاً: به صورت نقلی، نقل کردن، روایت کردن از چیزی. . .
بِدْعَتْ: نوآوریِ غیرمجاز در دین و مانند آن.
کسی که رفته باشه زیارت امام رضا در مشهد، مشهدی نامند.
ظاهراً این کلمه ابداع زنده یاد احمد کسروی است که به پیراستن زبان فارسی و به کار نبردن زبان تازی اهتمام ورزیده بوده و یکی از کلماتی که ابداع کرده بود ...
درباره آن جهان پندارهای بسیار پوچی را در مغزهای خود جا داده اند. کسی که مْرد در گور دوباره زنده گردد، و دو فرشته یکی �نکیر� و دیگری �منکر� با گرزهای ...
نیروی نظامیِ رژیم.
مَأذَنَه: جایی که مؤذن، اذان گوید؛ مِناره، مِنار، گلدسته.
دستاق، یا دوستاق، به معنای محبوس، زندانی، دربند است.
بَندِخانه: سیاهچال، زندان، جایی که انسان در آن به بند کشیده خواهد شد.
فِریَه: دروغ، بهتان.
رَقیمه: سخنی که مرقوم شده، نوشته شده، مکتوب شده.
فرقه ای که خود را شیعه دوازده امامی خوانند و حضرت علی را در �صفات� هم پایه و مشابه خدا دانند، به نوعی صفات خدا را در حضرت علی جویانیده.
نَسمه: بنده، عبد.
روشن تر، زیباتر، نیکوتر، بهی تر. مثال: ملکوت اَبهی.
مُتَصاعِدین: بالارونده، صعود کننده. مفرد: متصاعد.