پیشنهادهای شهریار (٢٦٤)
در کارها یا پروژه های گروهی به شخص یا اشخاصی گفته می شه که همکاریشون با دیگر اعضای گروه کمه و یا حتی اصلاً هیچ همکاری ای نمی کنن. برای همین، در آخر پ ...
روال بودنِ کار، رونق
تکاندنِ خاکستر سیگار. He knocked the ash from his cigarette. او خاکستر سیگارش را تکاند.
[اجاقِ برقی] صفحه
بازده خوب، پاداش مناسب، نتیجه مطلوب
عرق کسی را در آوردن دمار از روزگار کسی درآوردن میدان را بر کسی تنگ کردن
اجازه استفاده چیزی را به دست آوردن اختیار چیزی را به دست آوردن
1. عمق، ژرفا؛ عظمت، وسعت؛ حدت، شدت 2. اندیشه ژرف، حکمت، خرد 3. احاطه، تبحر
قاطعانه با قاطعیت به طورِ قطع آشکارا به وضوح به نحوِ بارزی
1. به طورِ رمانتیکی، به طرزی رمانتیک 2. به طورِ عاشقانه ای، عاشقانه 3. با حالتی رویایی، به طورِ خیال انگیزی، به طرزِ دلربایی
( به طعنه ) آدمِ مرفه ستیز، آدمِ ضدِ ثروت، آدمِ مردمی نما، خَلقی
( به طعنه ) مرفه ستیزی، ضدیت با طبقه ثروتمند، مردمی نمایی
آتشین مزاجی
خشمگینانه خشم آلود غضب آلود با خشم
با شک و تردید با دودلی
به طورِ مقاومت ناپذیری به طرزِ غیر قابل کنترلی به شدت
به طورِ نامربوطی به طورِ بی ربطی بی مناسبت
به طرزِ علاج ناپذیری به طورِ چاره ناپذیری به صورتی درمان ناپذیر به طورِ غیر قابل جبرانی به نحوِ جبران ناپذیری
سرخوشی، بی خیالی، شنگولی، شاد و شنگول بودن
با حالتی شاد، شاد و شنگول، بی خیال
( به تحقیر ) آدمِ دورو، آدمِ مزور
با رنگ های تند
1. به رنگِ قرمز 2. به طرزِ هولناکی، به طرزِ وحشتناکی، به طرزِ تکان دهنده ای
به طرزِ مطبوعی، به صورتی دلپذیر، خیلی زیبا
گرفتار غمِ فراق، فراق زده، اسیرِ هجران، مهجور؛ دل سوخته، دل شکسته
حراف
پُرگویی، پرحرفی، وراجی
با پرحرفی، با پُرگویی، با وراجی
[لباس] به تن آزاد بودن
1. [بستن، گرفتن و غیره] شُل، شُل و وِل؛ آزادانه 2. با مسامحه، بدونِ دقتِ زیاد، به طورِ سرسری 3. تقریباً، کمابیش
( گیاه شناسی ) کُرکِ شکاعی، کُرکِ خارِ پنبه
حرف خصوصی
روشن شده با نور لامپ
گذاشتن که چیزی بیفتد؛ ( مجازی ) [حرف، راز] از دهانِ کسی پریدن، گفتن، فاش کردن، رو کردن
بی تقصیر، بی ایراد، بی عیب، عاری از خطا
به طرزی غیر قابل سرزنش؛ به طرزی بی نقص، بدونِ ایراد، بدونِ خطا
1. اهلِ فکر، اهلِ اندیشه، متفکر 2. متفکرانه، اندیشمندانه
ماتم گرفتن
پای کَن
این ترکیب رو حین ترجمه یک متن زیست شناسی دیدم و فهم و ترجمه اش برام خیلی دشوار بود. آن چه که فهمیدم رو در اینجا می نویسم. اگر معادل ها یا تعریف های د ...
پروتئین کیناز فعال شده با میتوژن
کیناز چسبندگی موضعی
چسبندگی موضعی
لانه زنبور
قوزی، قوزدار
پر فراز و نشیب پر از بلندی و پستی
( ادبی ) هجویه، هجو
قسمت قسمت، بخش بخش؛ جزوه جزوه
به لهجه ای که کلمه ها و جمله ها در اون روشن و دقیق بیان می شن می گن: Cut - glass accent می شه گفت: لهجه خوش آهنگ لهجه بی عیب و نقص لهجه شفاف و شمرده
مسابقه ی هواپیمابری