پیشنهادهای شیوا شاه محمدی (٣٦)
داشتن یک طلسم خوب یا بد که منجر شود فرد روز به روز بهتر شود یا برعکس هیچ چیز درست پیش نرود. It is funny how you can hit a run of bad luck
توصیف مکانی که محبوب است و به طور کلی از جمعیت پر شده باشد . مثل محل برگزاری کنسرت مثال : the place was packed and we started to play our first play
اصطلاح، به معنای خیلی خوشحال بودن. ترجمه تحت لفظی نباید بشود
اصطلاح ، درمورد شخص احمق و نادان گفته میشود. Some obe who is silly and stupid
آبجوخور و مشروب خور قهار
یک سری وقایع در فیلمنامه
کنار زدن مردم و رد شدن. Elbow people aside
چهره زیبا ، عروسکی ، به شخصی که صورت زیبا و بی عیب و نقص داشته باشد میگویند
اصطلاح است ، به معنی شخص عاقل Wise person= owl like
ارزیابی محدودیت توانایی شخص یا چیزی در انجام دادن کاری و یا دستیابی به هدف مشخص
احساس شک و تردید همراه با ترس
an attractive but inessential addition or enhancement. "more goals would have been the icing on the cake"
مدیون در حال حاضر . برنامه ریزی شده
اصطلاح به معنای تزئینات روی کیک ، اما به معنی هرچیز جذاب که ضروری نیست.
An uneasy feeling of doubt , fear , especially ones own conduct
نگاه کردن به اطراف با دقت . To scan the area with ones view and
به معنای بالا رفتن و اوج گرفتن . When something goes up در مورد بلندای امواج دریا در طوفان سهمگین The water towering over our boat
دزدیدن
انجام دادن کاری همزمان با کار دیگر While doing something else Eg: I dont have time to eat lunch , i just have a sandwichon the hoof
فهمیدن ایده و معنای کلی
برنامه ریزی شده از قبل با پرداخت پول
دیر باور، محتاط و مشکوک ، Not easily convinced
so extreme or intense as to prevent normal thought. وقتی شرایط انقدر شدت و حدت داشته باشد که فکر آزاد نباشد.
مسئولیت چیزی را بر عهده گرفتن Shoulder phrase:
Without any help or any option, depressing situation, alone
خرج او بیشتر از برج اش است.
وقتی یکسری موقعیت ها و وقایع منجر به یک اتفاق شود و معناپیدا کند.
به عنوان اصطلاح نازپرورده، کسی که همه نیازهایش درجا بدون زحمت خودش برآورده میشود
کمک کردن به خود یا کسی تا احساس خوشبختی کندو احساس افسردگی یا نگرانی کمتری داشته باشد cheer somebody up
مطیع بودن، اطاعت کردن ، همگام با دستورات
کم کردن تعداد و سایز و هر چیزی . مثل کم کردن نیروی کار they cut back on workforce and let me go آنها نیروی کار را تعدیل کردند ( کم کردند ) و مرا بیر ...
دخل ام را آوردند. بلاخره بدهی هایم دخل من را آوردند my debts finally caught up with me
در مورد سفر با قطار و سایر وسایل نقیله . سر از جایی در آوردن
به شدت متفاوت
درمانده و بیچاره ، بدون کمک
این یک اصطلاح است و کلمه به کلمه معنی ندارد. به معنای تفاوت بسیار زیاد ، از زمین تا آسمان