اسم فارسی با حرف ش

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

شهربانو/šahr bānu/

ملکه، نام همسر امام حسین ( ع ) و مادر امام سجاد ( ع )، ( در قدیم ) همسر پادشاه، ( اَعلام ) دختر یزد ...


دختر

فارسی

مذهبی و قرآنی
شاهان/shahan/

فرمانروا و بزرگ، حکومت کننده، سلطنت کننده، امیر، سرور، حاکم، شهریار، پادشاه، سلطان، فرمانروا، ژنرال ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهناز/šah nāz/

دارای ناز شاهانه، موجب فخر شاه، نام یکی از نواهای موسیقی ایرانی، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دس ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شیرین/širin/

( به مجاز ) دوست داشتنی، خوشایند، زیبا، گرامی، عزیز، خوش سخن و دلنشین، دارای مزه ی شیرینی، ( به مجا ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شهین/šahin/

منسوبه به شاه، ( به مجاز ) دارای ارزش و مقام شاهانه، ( شه، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شاه، ( به ...


دختر

فارسی
شهرام/šahrām/

مطیع شاه، موجب آرامش شاه، رام شاه، آرام شاه، شاه شاد و خوشحال


پسر

فارسی
شیوا/šivā/

واضح و دلنشین، فصیح، خوب، یکی از سه خدای بزرگ آیین هندو، ویژگی سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده ...


دختر

فارسی
شایان/šāyān/

سزاوار، درخور، شایسته، ( اسم فاعل از شایستن )، ( به مجاز ) بسیار، فراوان، ممکن، مقدور


پسر

فارسی
شکوفه/šo (e) kufe/

جوانه گل، غنچه، ( در گیاهی ) هریک از گل های درختان میوه که معمولاً در فصل بهار می شکفند، گل درخشان ...


دختر

فارسی

طبیعت
شیدا/šeydā/

آشفته، شیفته، دیوانه، عاشق، دلداده، ( در قدیم ) آشفته و پریشان، ( در عرفان ) شدت غلیان عشق و عاشقی ...


دختر

فارسی، آرامی
شمسی/šamsi/

منسوب به شمس، خورشیدی، ( به مجاز ) سرخ رنگ، دارای شمس ( خورشید )، ( عربی ـ فارسی ) ( منسوب به شمس ) ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
شبنم/šabnam/

ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ، ( در علوم زمین ) رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سر ...


دختر

فارسی

طبیعت
شهریار/šahr (i) yār/

فرمانروای شهر یا کشور، پادشاه، حاکم، شاه، فرمانروا، ( اَعلام ) ) پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگ ...


پسر

فارسی
شاهین/šāhin/

نام نوعی پرنده شکاری، منسوب به شاه، نوعی پرنده ی شکاری از خانواده ی باز، ( در قدیم ) ( درگاه شماری ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی، هنری
شادی/šādi/

جشن، خوشحالی، سرور، وضع و حالت شاد، شاد بودن، ( در عرفان ) بسطی که پس از قبض برای سالک حاصل می شود، ...


دختر

فارسی
شهاب/ša (e) hāb/

پاره ای از آتش، افروزه، ستاره دنباله دار، سنگ های آسمانی که در اثر برخورد با زمین میسوزند، ( در نجو ...


پسر، دختر

فارسی، عربی

کهکشانی
شهرزاد/šahr zād/

زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است، زاده ی شهر، شهری، ( اَعل ...


دختر

فارسی
شاهرخ/šāh rox/

شاه سیما، آن که چهره ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد، دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، ( در ورزش ) در ...


پسر

فارسی
شایسته/šāyeste/

دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق، ( صفت فاعلی از شایستن )، دارای توانایی های لازم بر ...


دختر

فارسی
شیرزاد/šir zād/

زاده شیر، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در گیاهی ) ( شیرزاد ) نام گیاهی که برروی تنه درختان می روید، ( ...


پسر

فارسی
شاپور/šāpur/

شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) نام چند پهلوان ایرانی، ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شکیلا/šakilā/

منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا، ( شکیل = خوشگل، زیبا، ا ( پسوند نسبت ) )، زیبا + ا ( پسوند نسبت ) )، ش ...


دختر

فارسی، عربی
شهباز/šahbāz/

نوعی باز سفید رنگ و شکاری، ( = شاهباز )، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قد ...


پسر

فارسی

پرنده
شکیبا/ša (e) kibā/

صبور، باحوصله، بردبار، باشکیبایی، صبور و بردبار


دختر

فارسی
شهروز/šah ruz/

پادشاه روزگار، دارای بخت و روز شاه، ( اَعلام ) نام وزیر شاهپور، شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، ن ...


پسر

فارسی
شروین/šarvin/

نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، ( اَعلام ) ) نام قلعه ی شروان، ) نام دو تن از پادشاهان سلسله ی ...


پسر، دختر

فارسی
شکوه/šokuh/

بزرگی، جلال، شوکت، حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم ها را خیره کند، حشمت ...


دختر

فارسی
شاه پری/šāh pari/

شاه پری ها، عنبر، پری


دختر

فارسی
شیلان/šilān/

درخت عناب، مهمانی، سور، غذا، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) ( = چیلان )، طعام، چیلان، عناب


دختر

فارسی، مغولی

تاریخی و کهن، طبیعت
شاهو/šāhu/

آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است، مروارید شاهوار و نفیس، کوتاه شده ی شاهوار، ( اعلام ) نام کوهی در ...


پسر

فارسی

طبیعت
شاهپور/šāhpur/

شاپور، پسر شاه، شاهزاده، ( = شاپور )


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شرمین/šarmin/

محجوب، با حُجب و حیا، خجالت زده، ( در قدیم ) شرمگین، با حجب و حیا، با شرم، با حیا


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شادیه/šādiye/

منسوب به شادی، جشن، خوشحالی، سرور، ( شادی، ه ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
شهداد/šahdād/

آفریده خداوند، داده شاه، بخشیده شاه، ( = شاه داد ) [شاه ( در عرفان ) = خداوند، داد = داده، آفریده]، ...


پسر

فارسی
شهراد/šah rād/

پادشاه جوانمرد، پادشاه بخشنده، پادشاهِ جوانمرد، شاه بخشنده


پسر

فارسی
شادمهر/šād mehr/

مهربان و خوشحال، ( به مجاز ) ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است، ( اَعلام ) ) شهر یا جایگاهی در ن ...


پسر، دختر

فارسی
شنتیا/šantiyā/

فاتح، پیروز، از القاب حضرت علی ( ع )، ( اَعلام ) نام حضرت علی ( ع ) در زبور داوود، فاتح پیروز از ال ...


پسر

عبری، فارسی

مذهبی و قرآنی
شهین دخت/šahin dokht/

دخترِ شاهزاده، ( مجاز ) دخترِ بلند مرتبه و عالی مقام، ( شهین، دخت = دختر )


دختر

فارسی
شهزاد/šah zād/

شاهزاده، از نسل شاه، فرزند شاه یا از نسل شاه، عنوان برای امامزاده ها، عنوان برای امازاده ها، عنوانی ...


دختر

فارسی
شینا/šinā/

شنا و آب ورزی، شناوری، سعی و کوشش، جِد و جَهد، شیناب، سعی و کوشش و جِد و جَهد، سعی و کوشش جد وجهد


دختر

فارسی
شهسوار/šah savār/

سوار دلاور، چالاک و ماهر در اسب سواری، ( = شاه سوار )، ماهر در سوارکاری، ( در قدیم ) ( به مجاز ) شخ ...


پسر

فارسی
شاینا/šāynā/

شاهدانه


دختر، پسر

فارسی
شیده/šide/

آفتاب، درخشان، درخشنده، ( به مجاز ) زیبارو، نام پسر افراسیاب، ( شید= خورشید، ه ( پسوند نسبت ) )، من ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
شادمان/šād (e) mān/

شاد، خوشحال و مسرور، ( در حالت قیدی ) با شادی و خوشحالی، شادمانه، خوشحال، مسرور، نام برادر شیرویه، ...


پسر

فارسی
شب بو/šab bu/

نام نوعی گیاه که عطر گل های آن در شب بیشتر است، ( در گیاهی ) گلی معطر و زینتی در رنگ های مختلف با س ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
شیردل/šir del/

دلاور، شجاع، ( به مجاز ) دلیر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شورانگیز/šurangiz/

ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز، ( در قدیم ) آشوب به پا کننده، فتنه انگیز


دختر

فارسی
شهدخت/šah doxt/

عالی قدر و ارزشمند، شاهدخت، ( شه = شاه، دخت = دختر )، دختر شاه، ( شه = شاه + دخت = دختر )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شادان/šādān/

شاد و خرم، از شخصیتهای شاهنامه، شاد، مسرور، ( در حالت قیدی ) باحال شاد، شادمانه، نام پسر برزین از م ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهپر/šahpar/

شاه پر، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان، بال بزرگ، ( = شاه پر )، هر یک از پرهای اصلی پرندگان، شهبال


دختر

فارسی

پرنده
شیبا/šibā/

شیوا، آشفته، شیفته، ( = شیوا )، شیوا آشفته، پریشان


دختر

فارسی
شهنام/šah nām/

بزرگ نام و دارنده ی نامِ شاهانه، ( به مجاز ) نیکنام، نکونام، دارای نام شاهانه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شیرویه/širuye/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، شکوهمند، شجاع و دلیر، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) پهلوان ای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شاداب/šādāb/

با طراوت، تازه، شاد، مسرور، شادان


دختر

فارسی
شکیب/ša (e) kib/

تحمل، بردباری، صبر، آرام، شکیبیدن، آرام و صبر


پسر

فارسی
شکرانه/šokrāne/

شکر و سپاس، سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته می شود، یا عملی که برای سپاس انجام می شود، یا آنچه به ع ...


دختر

فارسی، عربی
شیدالله/šidollāh/

خورشید خدا، نور خدا


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
شمیلا/šomilā/

باد شمالی، قلب شده ی [پدیده آوایی در زبان مثل: دیوار و دیوال] شمیرا، شمیرا و سمیرا، قلب شده ی [پدید ...


دختر

مازندرانی، عربی، فارسی
شمشاد/šemšād/

نام نوعی درختچه همیشه سبز، ( به مجاز ) شخص خوش قد و قامت، ( در گیاهی ) درختچه ای همیشه سبز با انواع ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
شیرو/širu/

منسوب به شیر، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از پسران گشتاسپ پادشاه کیانی، ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهیار/šah yār/

همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه، ( به مجاز ) بلند مرتبه، [شه = شاه، یار ( در قدیم ) همدم، همنشی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهرناز/šāhrnāz/

از شخصیت های شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی، ( اعلام ) ( در شاهنامه ) نام دختر جمشید که او ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شادلین/šādlin/

شاد رویِ نرم خو و آرام، ( شاد، لین = نرمی و ملایمت )، ( شاد + لین = نرمی و ملایمت )، نرمی و ملایمت، ...


دختر

فارسی
شایگان/šāy (e) gān/

سزاوار، درخور شاه، گرانبها، ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته، مرد بزرگ، شایسته و شایان


پسر

فارسی
شوکا/šukā/

چادر و جامه درشت بافت، نوعی گوزن، نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا، ( در مازندرانی ) به معنی آهو و غزال، ...


دختر

فارسی

طبیعت
شهمیر/šahmir/

شاه، امیر و سلطان، ( شه = شاه، میر = امیر )، مخفف شاه امیر، مقلوب شده ی امیرشاه، ( اعلام ) ) شهمیرز ...


پسر

فارسی
شوان/šo (a) vān/

شبان، چوپان، نگهبانِ گله، نگهبان گله، گله بان


پسر

فارسی، کردی
شروان/šarvān/

درخت سرو، ( اَعلام ) [= شیروان] ناحیه و ولایت قدیم، کنار دریای خزر، جنوب شرقی کوههای قفقاز، که امرو ...


پسر

فارسی
شایا/šāyā/

شایسته، لایق، سزاوار، ( = شایسته )، شایان


دختر

فارسی
شیلر/šiler/

منطقه ای در کردستان، نام شاعر و نویسنده آلمانی، ( آعلام ) ناحیه ای مرزی در شمال شرقی عراق، به صورت ...


دختر

فارسی، کردی

تاریخی و کهن
شیرین دخت/š.-dokht/

دختر شیرین و زیبا، ( شیرین، دخت = دختر )، دختر شیرین، ( به مجاز ) زیبا، گرامی، عزیز، دختر زیبا


دختر

فارسی
شرمینه/šarmine/

منسوب به شرمین، شرمین، ( شرم، اینه ( پسوند نسبت ) )، ( شرم + اینه ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
شادیا/šādiyā/

بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، ( شادی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شادی، ( شادی + ا ( پسوند نسبت ) )، ...


دختر

فارسی
شباهنگ/šabāhang/

مرغ سحر، بلبل، ستاره ای که پیش از صبح طلوع می کند، ( = شب آهنگ )، ( در قدیم ) ( در نجوم ) شِعرای یم ...


دختر

فارسی
شهرداد/šahr dād/

زاده ی شهر، شهری، ( شهر، داد = داده، آفریده )، ( شهر + داد = داده، نام قدیم شهر اهواز


پسر

فارسی
شمین/šamin/

خوشبو، ( شم = بو، رایحه، ین ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی، عربی
شیفته/šifte/

آن که به کسی یا چیزی دل بسته است، عاشق، ( صفت فاعلی از شیفتن )، مجنون، دیوانه، مجذوب


دختر

فارسی
شهبد/šahbod/

شاه بزرگ و صاحب اختیار، ( شه= شاه، بد/، bod/ ( پسوند محافظ و مسئول ) )، نگهبان شاه، ( به مجاز ) بلن ...


پسر

فارسی
شیوه/šive/

روش، قاعده، حالت، وضع، طریقه، ( در قدیم ) عشوه، ناز، ( در عرفان ) اندک جذبه را گویند که گاه هست و گ ...


دختر

فارسی
شایراد/šāyrād/

هاله و خرمن ماه


پسر

فارسی

کهکشانی
شهنور/šah nur/

نور خدا، [شه= شاه، ( در تصوف ) خداوند، الله، نور] روی هم به معنی نور شاه و به تعبیری نور خدا


پسر

فارسی
شارینا/šārinā/

متمدن، شهرنشین، ( شارین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شارین، و، ( شارین + ا ( پسوند نسبت ) )، مرکب ...


دختر

فارسی
شاهرود/šāhrud/

رود بزرگ، نوعی ساز، ( شاه = جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب به معنی «اصلی» و «مهم»، رود = فرزند به ...


پسر

فارسی

هنری
شیدرخ/šid rox/

خورشید رخ، زیبا رو، آفتاب رو، درخشان رو، ( به مجاز ) زیبا، بانویی که چهره اش چون خوشید درخشان است


دختر

فارسی

کهکشانی
شمسا/šamsā/

در زند و پازند نور و روشنایی، و در پهلوی خورشید است، ( در زند و پازند ) نور و روشنایی، ( در پهلوی ) ...


دختر

فارسی، عربی
شهرو/šahru/

حکومت کننده، سلطنت کننده، ( اعلام ) ) شهرو [اساطیر] از زمان ایران باستان است که نمایه ای از زنِ دان ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
شارین/šārin/

متمدن، شهرنشین، ( شار = شهر، ین ( پسوند نسبت ) )، شهری، ( اَعلام ) نام دهی در قزوین، ( شار = شهر + ...


دختر

فارسی
شاران/šārān/

شهرستان، ( شار = شهر، ان ( پسوند مکان ) )، ( اعلام ) ) نام جایی که کراسوس ( kerāsus ) از اشکانیان ش ...


دختر

فارسی، کردی
شاپرک/šāparak/

نوعی پروانه، ( مخفف شاه پرک ) نوعی پروانه ی بزرگ که معمولاً شب پرواز است، شاپره، نوعی پروانه بزرگ ک ...


دختر

فارسی
شوقی/šo(w)qi/

برانگیختن به عشق و محبت، ( شوق، ی ( پسوند نسبت ) )، ویژگی کسی که دارای میل و رغبت فراوان به چیزی دا ...


پسر

فارسی، عربی
شهسان/šahsān/

مانند شاه، شاهوار، دارای جلال و شکوه شاهانه، ( شه = شاه، سان ( پسوند شباهت ) )، ( به مجاز ) دارای ج ...


پسر

فارسی
شکوفا/šo (e) kufā/

شکفته شده، غنچه ای که باز شده است، رشد یافته، ویژگی گل یا غنچه ای که باز شده است، شکفته، ( به مجاز ...


دختر

فارسی
شروین دخت/š.-dokht/

دختر شروین، ( شروین، دخت = دختر )، دختر از شروین ( قلعه شروین یا شروان )، ن، ک


دختر

فارسی
شیدخت/šidokht/

دختر خورشید، ( شید= خورشید، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی


دختر

فارسی
شان ای/šānāy/

ماه پر افتخار و ارزش، ماه دارای شکوه و جلال و عظمت، ( به مجاز ) زیباروی ارزشمند و افتخارآمیز که دار ...


دختر

ترکی، فارسی
شهنوش/šahnuš/

دارای زیبایی شاهانه، ( شه = شاه، نوش = هر چیز ملایم و ایجاد کننده ی خوشی )، ویژگی کسی که به لحاظ زی ...


دختر، پسر

فارسی
شهرخ/šah rox/

شاهرخ، ( = شاهرخ )


پسر

فارسی
شاریس/šāris/

نام یکی از توابع قزوین، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان قزوین


دختر

فارسی
شادکام/š.-kām/

خوشحال، شادمان، خوشحال و سعادتمند، شاد و خوشبخت، با حالت شادکامی و خوشحالی


پسر

فارسی
شهیدا/šahidā/

شاهد، حاضر، کسی که در راه خدا کشته شود، ( شهید، الف اسم ساز )، ( در عرفان ) آن که در پرتو تجلیات مع ...


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی