تعلیم و تعلم

/ta~limota~allom/

برابر پارسی: آموزش و پرورش

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعلیم و تربیت (تعلیم و تعلم )، اصطلاحی در فرهنگ و تمدن اسلامی است. در جوامع اسلامی، تعلیم و تربیت در قالب آثار مکتوب و نهادها و مؤسسات گوناگون جلوه های فراوان یافته است .
در نگاهی کلان می توان سه موضوع عمده را در باره تعلیم و تربیت در متون اسلامی یافت : اهداف ، مبانی معرفت شناختی، و اصول تعلیم و تربیت . استخراج و تبیین این اهداف و مبانی و اصول ، برای فهم نظام تعلیم و تربیت در اسلام ضروری است .
اهداف
تعلیم و تعلم دادوستد دانش میان معلم و متعلم است و نخستین پرسش در این فرآیند آن است که این دادوستد برای چیست . بر پایه قرآن و حدیث ، این پرسش با بیان هدف غایی و اهداف واسطی پاسخ گفته می شود.
← هدف غایی تعلیم و تعلم
لازمه نیل به اهداف تعلیم و تربیت ، شناخت مبانی معرفت شناختی این فرآیند است . مراد از مبانی توصیفها و تبیینهایی از امور مختلفِ متعلق به انسان و جهان است . این مبانی همراه با اهداف تعلیم و تربیت ، نقش تعیین کننده ای در شکل دادن به نظام معیّنی از تعلیم و تربیت دارند، به طوری که اصول تعلیم و تربیت ، محتوای تعلیم و تربیت و شیوه های تعلیم و تربیت ، همه تحت تأثیر آن ها شکل میگیرند. مبانی معرفت شناختی، از دو وجهه نظرِ «ویژگیهای علم با نظر به معلوم » و «ویژگیهای علم با نظر به عالِم » بررسی میشود. این نکته نیز باید یادآوری شود که در اینجا مقصود از علم ، علم بشر و آن هم علم مفهومی یا حصولی است .==ویژگی های علم=====ویژگیهای علم با نظر به معلوم ، بنا بر قرآن ، =======اکتشافی====علم اکتشافی است . در این ویژگی، نظر بر آن است که علم ، ناظر به واقعیتِ «چیزی» است که امکان دریافت یا کشف آن وجود دارد. در آیه ۷۸ نحل ، انسان اینگونه وصف شده که در آغاز چیزی نمیداند اما با داشتن گوش و چشم و دل ، به مثابه ابزارهایی برای شنیدن و دیدن و اندیشیدن در باره اشیای پیرامون خود، امکان شناخت آنها را دارد.====مطابقت با واقع ====علم مطابق با واقع است . مطابقت با واقع در مباحث معرفت شناختی، همچون معیاری برای صدق داعیه های دانشی نیز در نظر گرفته شده است . بر این اساس ، عدم مطابقت با واقع ، در حکم آن است که علم حاصل نشده است . در قرآن ، نمونه ای از این معنا در داستان اصحاب کهف مطرح شده است ، آنجا که اطلاع درست از این واقعیت تاریخی به منزله علم به آن در نظر گرفته شده و هرگونه تصور غیر منطبق بر واقع ، در حکم «تیر در تاریکی انداختن » لحاظ گردیده است ====سطوح مختلف مطابقت با واقع====واقعیت و علم به آن دارای سطوح مختلفی است . لازمه مطابقت علم با واقع آن نیست که عالم به ذات و کنه یک چیز برسد، بلکه ممکن است سطح معیّنی از واقعیت آن چیز برای وی مکشوف شود. در قرآن ، سطوح مختلفی برای واقعیت لحاظ گردیده است ، به طوری که میتوان علم به چیزهای گوناگون به دست آورد بی آنکه امکان دسترسی به کنه آنها فراهم باشد. قرآن ، از یکسو، از امکان علم آدمی به پدیده های پیرامونی اش سخن گفته و از سوی دیگر، دست یازیدن به برخی ژرفاها را برای وی ناممکن معرفی کرده است . توجه به سطوح گوناگون واقعیت ، نه تنها سبب میشود که علم ، محدود به علمِ ژرفایی نگردد، بلکه سبب آن نیز میشود که علم ، منحصراً علم گسترده و فراگیر نسبت به کل نظام هستی دانسته نشود. به عبارت دیگر برای آنکه بتوان از علم سخن گفت دست یازیدن به بهره و سطحی از واقعیت ، کافی است . یک نمونه را میتوان در آیه ۷ سوره روم ملاحظه کرد که در آن تعبیر علم برای اشاره به آگاهی ناقص و ناتمام به کار رفته است . در نظر گرفتن سطوح گوناگون برای واقعیت نشان میدهد که مطابقت با واقع ، معیاری مناسب و کافی برای علم است . هر چند آنچه در یک سطح از واقعیت ، علم تلقی میگردد، ممکن است در سطحی بالاتر و در جغرافیایی وسیعتر، پرتوی ضعیف و حتی نامرئی داشته باشد.====ثبات====علم از ثبات برخوردار است . هنگامی که علم به چیزی حاصل شود و واقعیت آن بدرستی آشکار گردد، کار معرفت در باب آن پایان گرفته است و از آن پس ، تغییری در معرفت مذکور صورت نخواهد پذیرفت . پس اگر گمانی ناصواب ، علم انگاشته شده باشد و سپس اصلاح گردد، این به معنای تغییر در علم نخواهد بود زیرا در واقع ، علمی حاصل نشده بوده است تا تغییر در آن مطرح شود. در سوره ابراهیم آمده است که «خداوند مؤمنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، پابرجا میگرداند...». مقصود از سخن استوار در این آیه ، اعتقاد صحیح است که از ویژگی ثبات و پایداری برخوردار است از آنرو که با واقعیتی که پشتوانه آن است هماهنگ و مطابق میباشد.====تقسیم پذیری====علم دارای قسم یا اقسام حقیقی است . هنگامی که علم از آن حیث که ناظر به معلوم است موردتوجه قرار میگیرد، پرسش از یگانگی یا چندگانگی آن مطرح میشود. پاسخ به این پرسش در گرو آن است که معلومها، دارای حقیقتی یکسان یا حقایقی متفاوت باشند. اگر حقیقت یکسانی برای معلومها در نظر گرفته شود، علم یگانه خواهد بود و اگر حقیقتهای متفاوتی لحاظ گردد، میتوان اقسامی برای علم قائل شد که تفاوت آنها حقیقی است نه اعتباری و قراردادی. متفکران و محققان مسلمان ، از دیرباز، اقسامی برای علم ذکر کرده اند، مانند تقسیم علوم به نظری و عملی ، دینی و عقلی، شرعی و غیرشرعی، دنیایی و آخرتی. اما به اقتضای هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی، به نظر میرسد با توجه به سطوح گوناگون واقعیت میتوان پاسخی دیگر برای پرسش مذکور فراهم آورد.در بالاترین یا فراگیرترین سطح واقعیت ، کل هستی با همه موجودات آن ، مخلوق خدا و آیت خداوندند؛ آنها همه واقعیتی آیه ای یا نمادین دارند، خواه محسوس باشند یا نامحسوس ، دارای حیات باشند یا فاقد حیات و نظایر آن . اساس واقعیتِ آیه ای یا نمادین را ویژگی اشاره ای آن تشکیل میدهد. به این بیان ، میان موجودات جهان از آن جهت که آیه خدایند، تفاوتی نیست ؛ بنابراین ، در این سطح نمیتوان اقسامی برای علوم قائل شد، بلکه علم در این ساحت از ویژگی یگانگی برخوردار است . سراسر این علم ، آیه ای و نمادین است و چنانکه خدا خود یگانه است ، آیات و نمادهای وی نیز از حیث دلالت بر او یگانه اند و اقسامی میان آنها نیست . هر چند میتوان برخی آیات را نمادهای قدرت خدا و برخی را نمادهای رحمت خدا و نظیر آن دانست اما چنانکه این صفات در مورد خدا یگانه اند و تباینی با هم ندارند، نمادهای مذکور نیز چنین رابطه ای با هم خواهند داشت .از منظری دیگر، موجودات نه از آن حیث که نماد و نشانه اند، بلکه از حیث نوع موجودیت یا ویژگیهای وجودی مورد توجه قرار میگیرند. در اینجا نوعی «تغافل روش شناختی» صورت میپذیرد و منجر به پیدایی علوم گوناگون میگردد. مراد از تغافل روش شناختی آن است که به طور موقت ، جنبه آیه ای و نمادین موجودات ، نادیده گرفته شود و به ویژگیهای آن ها چون شیءِ مورد مطالعه توجه گردد. هنگامی که یک «نماد» چون «شیء» در نظر گرفته میشود، جنبه اشاره ای آن به ورای خود، ملحوظ نخواهد شد و فقط خصوصیات موجود در آن موردتوجه قرار خواهد گرفت . از آن جا که در قرآن ، بهره ای از دانش که با غفلت از آخرت حاصل شده ، علم شمرده شده است اطلاق علم به بهره ای از دانش که با تغافل از برخی جنبه های واقعیت به دست آید، به طریق اولی روا خواهد بود زیرا در تغافل ، آگاهی وجود دارد و جنبه های دیگر تنها به دلیل خاصی مسکوت گذاشته میشود. به همین سبب ، در سطح کثرت علوم نمیتوان پایدار ماند، بلکه پس از بهره وری از نتایج آن ، که مایه ور شدن علوم گوناگون است ، باید به وحدت بازگشت .
← ویژگیهای علم با نظر به عالِم
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَعْلیم و تَعَلُّم
(«آموختن»، به هردو معنای یاد دادن و یادگرفتن) در اصطلاح منطق، آموختن چند گونه است: ۱. صِناعی، که از تمرین در امور مربوط به یک صناعت به بار می آید؛ ۲. تلقینی، که بر بنیاد تکرار عبارات صورت می گیرد؛ ۳. تأدیبی، که از راه رایزنی و مشاوره تحقق می یابد؛ ۴. تقلیدی، که براساس اعتماد به معلم حاصل می شود؛ ۵. تنبیهی، که از طریق یادآوری تحقق می یابد؛ ۶. ذهنی، که از امری مسموع یا معقول به بار می آید.

پیشنهاد کاربران

تعلیم یعنی اموزش دادن یاددادن تعلم یعنی اموختن یاد گرفتن پس می توان نتیجه گرفت که این اوردن دو کلمه باهم به معنی یاددادن و یاد گرفتن است

بپرس