صخر بن حرب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوسفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس، از سران مشرک مکّه بود، از تاریخ تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست، وی با توجه به تعصبات قومی قبیله ای از دشمنان سرسخت پیامبر بود و در زمان فتح مکه با وساطت عباس بن عبدالمطلب نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به اسلام گروید.
او را گاهی به کنیه ابوحنظله نیز خوانده اند. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ۱۰ سال پیش از عام الفیل (۵۶۰م) متولد شد. مادرش صفیه دختر حَزن بن بُجَیر بن هُزَم بود و پدرش، حرب، در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگ های فجار بود. پدرش حرب، ندیمِ عبدالمطّلب و از بزرگان مکّه بود؛ از این رو، پس از مرگ او، زنان قریش گویا مدّت ها در سوگواری ها با نوحه «واحربا» از او یاد می کردند. ابوسفیان خود از اشراف، حاکمان و از جرّاران مکّه (کسانی که بر بیش از هزار تن فرماندهی دارند) و ندیم عبّاس بن عبدالمطّلب بود و پس از پدر، رهبری قریش را در جنگ ها و کاروان های تجاری برعهده گرفت. وی یکی از معدود باسوادان قریش و از بازرگانان بود که روغن و پشم می فروخت. گاه با دارایی های خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده، به سرزمین های عجم می فرستاد و گاهی خود نیز با آنان همراه می شد. رأی او نافذ، و پرچم مخصوص سران، معروف به «عُقاب» در اختیارش بود. فردی خویشاوند دوست بود و شاید آن چه از او در حمایت از فاطمه (علیهاالسلام) در مقابل ابوجهل نقل کرده اند، به دلیل همین ویژگی باشد. او را از زنادقه قریش نام برده اند. تاریخ از بی بند و باری او سخن ها دارد. ماجرای هم خوابگی او با سمیّه (زن بدکاره معروف) و تولّد زیاد بن ابیه، بحث های بسیاری را در تاریخ برانگیخته است. به هر حال، جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آن چه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محلّ نقد است.
ابوسفیان پیش از اسلام
به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او، خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان، چنین برمی آید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است. ابن حبیب او را از حکام قریش خوانده است.با آغاز دعوت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته اند.
علت دشمنی با پیامبر
پس از برانگیخته شدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ابوسفیان با دیگر سران مکّه، از سَر حسادت و رقابت دیرینه قومی قبیله ای، به دشمنی با حضرت برخاست؛ چون با حضور پیامبر، دیگر جایگاهی برای او نمی ماند و در قدرت اجتماعی او ضعف و سقوط راه می یافت. ابوسفیان خود نیز به این مسأله اذعان کرده، در پاسخ پرسش پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که چرا با این که می دانی من رسول خدایم، با من می جنگی، گفت:می دانم تو راست می گویی؛ امّا تو جای گاه مرا در قریش می دانی و چیزی آورده ای که با آن، دیگر بزرگی و شرفی برای من نمی ماند؛ پس با تو از سر حمیّت و کراهت می جنگیم. او از جمله کسانی است که می کوشیدند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را از حرکت باز دارند و چون با اصرار پیامبر و پایداری او بر اهدافش مواجه شدند، از او خواستند تا پیامبری خویش را اثبات کند، و بخشی از مشکلات زیستی مردم مکّه را به اعجاز برطرف سازد؛ آن گاه در جمع شاکیان بر ضدّ پیامبر، نزد ابوطالب رفته، گفتند:برادرزاده ات به خدایان ما بد می گوید. دین ما را زشت، بزرگان ما را نادان و پدران ما را گمراه می شمارد. یا او را از این کار بازدار، یا از ما دورش کن. به رغم همه این دشمنی ها، او از جمله کسانی است که پنهان و شبان گاه، پشت خانه رسول خدا می نشستند و بی خبر از هم، آیات الهی را می شنیدند و هنگامی که «اخنس» نظر او را درباره آیات قرآن پرسید، گفت:ای ابوثعلبه ! به خدا چیزهایی شنیدم که می فهمم و منظور از آن را نیز می دانم. چیزهای دیگری نیز شنیدم که نه می فهمم و نه مقصود آن را می دانم. ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوة، و برای پیش گیری از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت. پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با «ابی بن خلف جمحی» به مردم مدینه نامه نوشته، از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد و برای فرو نشاندن خشم خویش، دارایی های مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش بن ریاب اسدی (از پسر عمّه های پیامبر) را به فروش گذاشت. این عمل، نکوهش و هجو ابواحمد بن جحش را با این که دخترش «رفاعه» در کابین ابواحمد بود در پی داشت.
حضور در جنگ بدر
...

پیشنهاد کاربران

بپرس