تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

=break free from جدا شدن از، دور شدن از، فرار کردن از، رها شدن از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

ستودن، احترام و ارزش قائل شدن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

چهارچشمی مواظب بودن یا مواظبت کردن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در تمام طول این مدت، همه این مدت ،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

از الان به بعد، از این لحظه به بعد، از این زمان به بعد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

منتهی شدن یا منجر شدن به یک نتیجه مشخص، ختم شدن به. . . ، this road leads to a village. این جاده به یک روستا ختم میشود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

فوری، بی درنگ، بی معطلی، بدون اتلاف وقت، فورا،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به موفقیت در حد انتظار نرسیدن ، به نتیجه دلخواه ودر خور انتظار نرسیدن ، نتیجه مور د انتظار را نگرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خسته شدن ، کلافه شدن از چیزی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

راست میگی، راست میگه ، ( در تایید حرف طرف مقابل یا شخص مورد نظر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مطیع بودن، تبعیت کردن، اطاعت کردن If you want to stay in this school you must abide by the rules. اگر شما بخواهید در این مدرسه بمانیدباید از قوانین ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

یک چیزی تو این مایه ها، تقریبا ،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به اشوب وادشتن، شخص یا گروهی راتحریک به اشوب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به سرعت به ذهن خطور کردن، ، عامیانه ( یهویی به کلش زد که . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بسیار متفاوت از ،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

حذف کردن، جدا کردن، بیرون کشیدن. I want a hamburger but please , leave out the pickles من یک همرگر میخام ولی لطفا خیارشورها شو جدا کن. ( قرار نده )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

احساس کسالت داشتن، احساس ناخوشی، عامیانه [کوک نبودن]،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

قریب به یقین ، به احتمال خیلی زیاد مثال I broke down dad's car ?what do you think dad will say about it he is boud to be angry. من ماشین پدر رو خراب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

کارشناسی نشده، غیر کارشناسی ،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دزدکی نگاه کردن، قایمکی نگاه کردن، نگاه قایمکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ثابت ماندن در یک جا یاپست ، ( محل کار ) ،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

نسبت به کسی نظر و دید خوبو مثبت داشتن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

عصبانی کردن، عامیانه ( کسی را جان به لب کردن، جان کسی را به لب رساندن ) مثال let's kill this mosquito it makes me crazy بذار این پشه رو بکشم. جونم ر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

از روی عمد کاری رانجام دادن، تلاش و سعی عمدی و اگاهانه برای انجام کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

=lose out=leave out از دست دادن یا ازدست رفتن ( شانس ) ، He missed out last week concert because he was out of town.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یهویی ( زدن زیر گریه یا خنده ) ، کاری را یهویی و ناگهانی انجام دادن he burst out signing suddenly. او یهویی شروع به خواندن کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بهتر بودن، جایگاه بهتری داشتن، موقعیت بهتری داشتن، شانش بهتر یا بیشتری داشتن women are better off now than they were 100yers ago امروزه جایگاه زنان ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اگر، در صورتی که، هنگامی که، در مورد، you can call 110 in case of robbery

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

باعث شدن، سبب شدن rain in this season usually brings about floods. معمولا باران در این فصل سبب سیل میشود ،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1_ ( شخص ) تُپُل مُپُل، هیکل تخم مرغی شکل، 2_درب و داغون شده و غیر قابل بازگشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تشخیص دادن، تمییز دادن مثال he can't tell blue from green او نمیتواند ابی را از سبز تشخیص دهد I can't tell orange tree from the lemon tree من نمی توا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

راحت نبودن ، احساس راحتی نکردن، یانداشتن ، عصبی یا نگران بودن، I usually feel I'll at ease in the elevator. من معمولا در اسانسور احساس راحتی نمیکنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

سعی در جستجوی چیزی، تلاش برای پیداکردن چیزی he had gone in research of a good restaurant in this street او به جستجوی یک رستوران خوب در این خیابان رفت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تا کنون؛ تا به حال، هنوز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کنترل کردن شخصی، تحت کنترل و سلطه کسی بودن یا شدن ، برتری و تسلط داشتن روی کسی یا چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بهتره که . . . ، ( انجام بهترین کار در موقعیت مورد نظر مثال are you going to the movie tonight? I may as well. I dont have any thing to do

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

خوب، سالم ، سلامت، I hope you get well ]برای بیمار]برای شما ارزوی سلامتی دارم. ( خوب بشوید ) she received a well - get card او کارت سلامت دریافت کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واضح و روشن؛مبرهن ؛مثل روز روشن، نیاز به گفتن نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( رد شدن یا رد کردن ) خطر بالقوه، خطر حتمی، خطر یا موقعیت نزدیک به مرگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به طور ناگهانی روی دادن، حادث شدن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به دلیل، به خاطر، به سبب، به علت،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

متوقف کردن، ترک کردن، کنار گذاشتن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

سیستم بایگانی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

شنیدن درباره، دانستن درباره ?have you ever heard of two headed dragon ایا تابحال چیزی درباره اژدهای دوسر شنیده ای؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

کار کسی یا چیزی را یکسره کردن یا تمام کردن ، شر چیزی را کم کمردن، تسویه حساب کردن، به اون دنیا واصل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

[در خطاب به بیمار]بزودی خوب بشوید، ( آرزوی سلامتی برای بیمار هنگام عیادت ) ، بزودی حالتان خوب بشود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

الان می فهمم که چرا. . . ، الان درک میکنم که چرا. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مقایسه با ، از لحاظ استاندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بالا بردن، بالا نگه داشتن The soldier held up the flag

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بازی کردن ، تفریح کردن ، بازیگوشی کردن،