پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٢,٤٩٦)

بازدید
٢٤٥
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. توافق ۲. اتفاق نظر ۳. اجماع ۴. نظر عمومی. نظر اکثریت مثال: There is no consensus on the morality of abortion. هیچ توافق و اجماعی درباره ی اصول ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. استبداد. خودکامگی. فردسالاری ۲. نظام استبدادی. حکومت فردی. دیکتاتوری مثال: The republic fell and was replaced by autocracy. حکومت جمهوری سقوط کرد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. تعداد شرکت کنندگان. تعداد حاضران ۲. ( انتخابات ) تعداد رای دهندگان ۳. نظافت. خانه تکانی ۴. سر و لباس. سر و وضع مثال: Voter turnout was high at th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. آشوب زده. پر آشوب. آشفته ۲. متلاطم مثال: The period from 1789 to 1799 was a turbulent one in French history. دوره ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ یک دوره متلاطم و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمایندة مبرز ۲. طرفدار حکومت پارلمانی مثال: He was a remarkable parliamentarian and, as a Minister, he was with me for many years. او یک نماینده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. قرار گرفته. مانده. ایستاده ۲. معلق ۳. اماده ۴. موقر. متین مثال: the soldiers were poised for the attack. سربازها آماده ی حمله بودند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. وقار. متانت ۲. ( بدن ) حالت / ۱. معلق ماندن. ماندن ۲. نگهداشتن. به حالت تعادل نگهداشتن ۳. قرار دادن. گذاشتن مثال: He poised his hat on his knee. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سکولار مذهبی {به افراد مذهبی گفته می شود که ادای فرایض دینی همچون نماز و روزه و حج را واجب شرعی می دانند و به آن پایبند هستند اما معتقد اند دین یک پد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارزیابی کردن. برآورد کردن. سنجیدن. ۲. ارزشیابی کردن مثال: Teachers give tests to evaluate what their students have learned. معلم ها آزمونهایی می ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. فاجعه آمیز. اسف بار. مصیبت بار. فجیع ۲. ( عامیانه ) افتضاح مثال: The water shortage in this country is potentially catastrophic. کمبود آب در این ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد حس محافظت داشتن در قبل کسی. حمایت بیش از حد کردن از کسی مثال: The children of overprotective parents are sometimes rather neurotic. بچه ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نظری ۲. صوری. لفظی. ظاهری مثال: the students were given a heavy dose of dry, theoretical material. به دانش آموزان مقدار زیادی اطلاعات خشک و نظری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تحسین. تشویق. تمجید. ستایش مثال: The actress received accolades from the critics for her performance in this new film. هنرپیشه زن بخاطر عملکردش در ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. امواج رادیویی ۲. رادیو و تلوزیون. صدا و سیما مثال: A well - known voice came over the airwaves. یک صدای شناخته شده از روی امواج رادیویی {به گوش} ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیر قانونی. غیر مجاز. بدون مجوز ۲. ثبت نشده. مستند نشده مثال: undocumented foreign workers will be expelled. کارگران خارجی غیرقانونی و بدون مجوز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. زبان آور. دارای قدرت بیان ۲. فصیح. روشن. واضح. رسا ۳. مفصل دار. بند بند / ۱. گفتن. بیان کردن. ۲. با صراحت اظهار کردن ۳. مفصل دار کردن مثال: Each s ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. عامة مردم . مردم عادی. توده مردم ۲. واقعیات. مسائل سیاسی مثال: Grass roots don’t care much about politics. عامه مردم زیاد به سیاست اهمیت نمی دهن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خواهری مثال: There was a degree of solidarity and sisterhood among the women. یک مقداری همبستگی و {حس} خواهری بین زنها وجود داشت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دفاع از خود ۲. ( حقوقی ) دفاع مشروع the act or an instance of protecting oneself against physical attack. عمل یا درخواست دفاع کسی در برابر حملة ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دید ۲. وضوح مثال: fog reduced visibility to ten meters. مه دید را به ده متر کاهش داد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کندن. بیرون کشیدن . کشیدن ۲. تکان محکم مثال: And I remember at that moment I felt a yank at the back of my head. و من یادم می آید که در آن لحظه م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

غیردفاعی. غیر تدافعی. تهاجمی. غیرعذرخواهانه. بی رودربایستی. بی تعارف. جسور مثال: You need to be firm, and unapologetic about guarding your time. شما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. چرخش. گردش. دوران ۲. دور. نوبت. گشت مثال: the rotation of the head on the neck. چرخش سر بر روی گردن.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( مربوط به ) روان رنجوری. ناشی از روان رنجوری ۲. ( مربوط به ) اعصاب. عصبی ۳. وسواسی ۴. ( شخص ) روان رنجور مثال: The children of overprotective par ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به شوخی. از روی شوخی مثال: Sarah jokingly called her "my monster". سارا به شوخی صدایش زد: �هیولای من�

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. افق ۲. خط افق مثال: A medieval castle stands against the skyline. یک قلعه ی قرون وسطایی در مقابل خط افق قرار دارد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. میانجیگری صلح ۲. استقرار صلح. روند صلح مثال: The risks of peacemaking seemed too great. خطرهای میانجیگری صلح به نظر خیلی زیاد می آید. خطرهای رو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

غیر نظامی مثال: More than 200 non - military people died in the attack. بیش از ۲۰۰ {نفر از} مردم غیر نظامی در حمله کشته شدند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در میان، در وسط مثال: I can’t find him in - between the crowd. من نمی توانم او را در وسط جمعیت پیدا کنم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حکومت. حکمرانی. حاکمیت مثال: They believe that a fundamental change in the governance of Britain is the key to all other necessary changes. آن ها بر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بطور تحمل ناپذیری ۲. بطور طاقت فرسایی مثال: It was unbearably hot in the car. داخل ماشین بطور طاقت فرسایی داغ بود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نیروی شبهه نظامی. میلیشیا مثال: The militia in Lebanon has agreed to pull out of Beirut. شبه نظامیان در لبنان توافق کرده اند که از بیروت بیرون بروند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

تجلیل. تحسین. بزرگداشت. گرامیداشت مثال: His novel is a glorification of war. رمان او یک تجلیل و بزرگداشت از جنگ است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تیغة خیش. تیغة گاو آهن مثال: Beat swords into ploughshares. شمشیرها را به تیغه های گاوآهن بزنید.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وجود. موجودیت مثال: The attribute of being alive, of beingness. علامت زنده بودن، {علامت} وجود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تسلیم. اطاعت ۲. عبودیت. بندگی ۳. سجده ۴. از حال رفتگی. از پا افتادگی. خستگی. ضعف مثال: When I have finished the formation of Adam from clay, and ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسلام گرا مثال: Above all, the exact number of armed Islamists is not known. از همه مهم تر تعداد دقیق اسلام گرایان مسلح معلوم نیست.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آوازه خوان، خواننده مثال: A female vocalist. یک خواننده زن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( نور ) چشم را زدن. کور کردن ۲. خیره کردن. مبهوت کردن. بهت زده کردن ۳. درخشش. برق ۴. شکوه. جلال مثال: America still dazzles at allowing anybody to ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. غصه دار. غمگین. اندوهگین ۲. متاسف. ناراحت مثال: At the first time when I saw her after her son’s death She was so grieved. اولین باری که من او را ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ارزشمند. گران بها. ذی قیمت مثال: Your advice has been invaluable to us. نصیحت شما برای ما ارزشمند و ذی قیمت بوده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نادرست. غلط ۲. غیر دقیق. خالی از دقت مثال: It was good drama, but historically inaccurate. درام خوبی بود، اما از لحاظ تاریخی غیر دقیق و نادرست بو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویژگی ۲. تخصص. ۳. رشته تخصصی ۴. کار تخصصی ۵. فراورده خاص مثال: My specific technical specialty is in health system رشته تخصصی فنی و خاص من در سیست ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

امنیت زیستی مثال: Biosecurity is a very important issue. امنیت زیستی مسئله بسیار مهمی است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( پزشکی ) همه گیر شناسی، واگیر شناسی، علم امراض مسری مثال: These assays are essential to understanding the epidemiology of measles in vaccinated popu ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آمادگی مثال: in sports, preparedness means everything. در ورزش آمادگی به معنی همه چیز است. ( بسیار اهمیت دارد. )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( ریاضیات ) زیرمجموعه مثال: Coronaviruses are a specific subset of virus. کرونا ویروسها یک زیرمجموعه ی خاص از ویروس هستند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تاج خورشید ۲. هاله ی ماه مثال: Those spikes are the corona in Coronavirus. آن میخ ها در کرونا ویروس {از نظر شکل شبیه} تاج خورشید هستند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیاپی. متوالی. زنجیری. ترتیبی مثال: This sequential pattern is consistent with a parallel structure. این الگوی متوالی با یک ساختار مشابه سازگار است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بواسیر hemorrhoids = hemorrhage مثال: They don’t make you puke, they don’t make you bleed from the eyeballs, they don’t make you hemorrhoids. آنها ب ...