پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٢,٤٩٦)

بازدید
٢٤٣
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( دانش آموز و دانشجو ) ترک تحصیلی ۲. ولگرد مثال: He was a school drop - out from Gaza how he was able to sustaining? او یک ( دانش آموز ) ترک تحصیل ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویترین مغازه ۲. رو به خیابان. هم کف خیابان مثال: And how can we share more of our hopes for our vacant storefronts can reflect our needs and dream ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تخته سیاه مثال: Come to the chalkboard. بیا پای تخته سیاه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کارت تبریک مثال: Why did she send me a greetings card? چرا او برای من کارت تبریک فرستاد؟

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. با پاهای باز ایستادن یا نشستن ۲. در میان دو پا قرار دادن. پاها را دو طرف ( چیزی ) گذاشتن مثال: Before I die, I want to straddle the International ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آموزنده مثال: It is about understanding our neighbors in new and enlightening ways. آن درباره درک کردن همسایه هایمان با روشهای جدید و آموزنده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ترحم انگیز. رقت انگیز. اسف بار. غم انگیز ۲. مفلوک ۳. مفلوکانه مثال: It was a pitiable fight for life. آن یک نبرد غم انگیز و اسف بار برای زندگی بو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. مضر. زیانمند. زیان آور. مخرب. سوء ۲. ( بیماری ) خطرناک. وخیم. مهلک مثال: It deserves not to be deem anything but a pernicious sickness آن سزاوار ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ناخوشی. ۲. بیماری. مرض ۳. تهوع. حالت تهوع. دل آشوبه مثال: It deserves not to be deem anything but a pernicious sickness آن سزاوار است چیزی به جز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کیسه خواب مثال: It was so cold and we didn’t have any sleeping bag for sleep. {هوا} بسیار سرد بود و ما کیسه خواب برای خوابیدن نداشتیم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کر و لال مثال: At first I didn’t know that she was a deaf - mute girl. من اول نمی دانستم که او یک دختر کر و لال بود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. با وجودِ، به رغمِ ۲. با وجود این. به هر حال. با این همه ۲. با وجود اینکه. اگر این که. هر چند که مثال: Notwithstanding heavy rain he continued to c ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( در ترکیب ) – ساله ۲. کهنه ۳. رسیده. جاافتاده / ۱. پیر. سالخورده. مسن ۲. کهنسال ۳. ( مربوط به ) پیری مثال: At the first time I saw her aged mothe ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی دل و جرات. بزدل. ترسو ۲. بزدلانه. توام با ترس و لرز. ضعیف

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بطور غم انگیزی. بطور دردناکی. بطور ناراحت کننده ای مثال: She was crying distressingly for help. او بطور دردناک و ناراحت کننده ای برای {درخواست} کمک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. سنجش. ارزیابی ۲. آزمایش ۳. نتیجة آزمایش ۴. تجزیه ی شیمیایی. تجربه ۵. ( کانی. فلز و غیره ) عیارگیری. عیارسنجی. عیاریابی ۶. سنجیدن. آزمودن. ارزیابی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آسایشگاه مثال: We can’t defend of sanitarium everybody must leave there. ما از آسایشگاه نمی توانیم دفاع کنیم همه باید آنجا را ترک کنند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی دینی. لامذهبی ۲. ناسپاسی. حق ناشناسی مثال: What should we do about increasing impiety in our society? ما درباره افزایش بی دینی و لامذهبی در جام ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خوراکی مثال: Eating mushrooms. قارچهای خوراکی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. کوتوله ۲. جن ۳. از رشد بازداشتن ۴. کوچک نمایاندن. کوچک جلوه دادن ۵. تحت الشعاع قرار دادن مثال: Although she was a dwarf but very beautiful. هرچند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. پایان دادن. خاتمه دادن. به اتمام رساندن ۲. متوقف کردن ۳. پایان یافتن. خاتمه یافتن ۴. منقضی شدن ۵. منتهی شدن به مثال: We must make it easier for pe ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نیمکت. کاناپه ۲. تخت نیمکتی مثال: She lies on a divan. او روی یک نیمکت {کاناپه} دراز کشید.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. اعتبار بخشیدن به. معتبر ساختن ۲. اثبات کردن. تایید کردن مثال: And a lot of the time the question of parenthood is what do we validate in our child ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پدر و مادری. پدر و مادر مثال: And a lot of the time the question of parenthood is what do we validate in our children and what do we cure in them. د ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. از نو ساختن ۲. ( از داستانی ) دوباره فیلم تهیه کردن مثال: Europe is remaking itself politically within the matrix of the European Community. ارو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بدون ابتلا به اوتیسم مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What they’re really ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( روانشاسی ) درخود مانده. اوتیسم مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What th ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست دوم ۲. غیر مستقیم مثال: He got the information at second hand. او اطلاعات {را} غیر مستقیم و دست دوم بدست اورد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. جهنمی. دوزخی. ۲. شیطانی. اهریمنی ۳. ( عامیانه ) لعنتی. کوفتی مثال: Fearing the infernal flames, she repented of her sin. او ( از ) ترس شعله های ج ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. معلول کردن ۲. از کار انداختن. فلج کردن ۳. ناتوان کردن ۴. ( حقوقی ) سلب صلاحیت کردن از مثال: The virus will disable your computer. ویروس رایانه ی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معلول. توان خواه مثال: I thought a lot about the mother of one disabled child I had seen. من خیلی به مادری که یک بچه معلول داشت و دیده بودمش فکر کرد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مراقب. مراقبت کننده. پرستار مثال: A severely disabled child who died through caregiver neglect. یک بچه ی به شدت معلول که بخاطر قصور و کوتاهی مراقب ف ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. جانشین. جایگزین ۲. نماینده ۳. به جای ِ. در حکمِ

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادر میانجی ( زنی که در ازای پول حاضر است از راه تلقیح مصنوعی یا به شیوه ای دیگر برای زنی که نازاست بچه بیاورد. )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تند نویسی ۲. صورت کوتاه تر. شکل مختصر تر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پزشک اطفال. متخصص کودکان مثال: I am an experienced pediatrician working in a well known's hospital in Shanghai. من یک پزشک اطفال و متخصص کودکان باتج ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نامتقارن. بی تقارن مثال: an asymmetric painting یک نقاشی نامتقارن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. شش. شش تا. شش تایی ۲. نیم دو جین ۳. یک دست ( =شش تا ) مثال: I want half a dozen of this shirt. من شش تا {یک دست} از این پیراهن می خواهم.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. به تله انداختن. به دام انداختن ۲. در دام ( چیزی ) گرفتار شدن. گرفتار کردن. به تور انداختن ۳. اغفال کردن. فریب دادن مثال: I think children had ensn ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مسحور کننده. سحرانگیز. جادویی. فریبنده مثال: I fell very naturally into its bewitching patterns. من خیلی طبیعی در طرح های سحرانگیز و مسحور کننده آن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. جادو کردن ۲. مسحور کردن. مجذوب کردن. مفتون کردن مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را جادو و مسحور کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. رقاص. رقاصه ۲. رقصنده مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را مسحور و مجذوب کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آسیب پذیری. ضعف مثال: And I saw how splendor can illuminate even the most object vulnerabilities. و من دیدم چطور شکوه و عظمت می تواند حتی قسمت اعظم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وحشتناک مثال: during these 10 years I witnessed and learned the terrifying joy of unbearable responsibility, and I had come to see how it conquered e ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نوزاد قورباغه مثال: Basically Frogs lay eggs and eggs turn into tadpole and tadpoles turn into frogs. اساسا قورباغه ها تخم می گذارند و تخم ها تبدیل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تولید مثل ۲. تولید. بازآفرینی ۳. تکثیر. نسخه برداری ۴. ( دستگاه های صوتی ) پخش ۵. نسخه بدلی. کپی مثال: Reproduction is necessary for a species to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. بارور کردن. ۲. کود دادن مثال: Bees fertilize the flowers. زنبورهای عسل گلها را بارور می کنند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رضایت بخش. ارضا کننده مثال: Her job with the animal shelter doesn't pay a great deal, but she finds the work very fulfilling. شغل او که در رابطه با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکاملی ۲. ( مربوط به ) تکامل مثال: Some scientists have rejected evolutionary theory. تعدادی از دانشمندان نظریه تکاملی را رد کرده اند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. اعلام. اظهار ۲. اعلامیه. بیانیه مثال: we were all shocked when we read the pronouncement. ما همه وقتی بیانیه را خواندیم شوکه شده بودیم.