پیشنهادهای سعید ترابی (٣٣٠)
کساد شده، رکود
از بین رفته، ویران شده
1. میزان، مقدار 2. مبلغ، نرخ 3. سرعت
بدون مجوز
متلاشی، خرد شده، شکسته، تکه تکه
تخریب شده، بدتر شده، خراب شده
اشکال، بدی، عیب، ضرر
1. از دست دادن 2. ضرر 3. مرگ، تلفات ( جمع ) 4. غم فراغ یا دوری 5. ضرر یا خسارت
ناهمخوانی، نابرابر، تفاوت، اختلا
خطر، ریسک
تماما استفاده کردن یا مصرف کردن
1. شکست، خرابی، فروپاشی ( خانواده ) 2. تقسیم بندی، بخش بندی 3. به هم ریختگی یا اختلال عصبی
1. انتخابات دور دوم 2. روان آب ( جریان آب بالادست به پایین دست ) 3. فاضلاب حاصل از مواد شیمایی و فضولات حیوانی
1. زباله دانی 2. انبار یا زاغه ( برای مهمات، غذا . . . در ارتش ) 3. ذخیره مهمات، غذا و . . . در ارتش 4. محل زندگی کثیف و زشت و نامرتب ( شاید مثل زبا ...
1. نشت 2. درز ( اطلاعات )
1. خلاصی از چیزی مثل دور ریختن 2. در اختیار کسی 3. زباله خرد کن ( در زیر سینک ظرف شویی ) 4. فروش 5. خرج
1. معالجه 2. رفتار 3. برخورد 4. پالایش یا عمل آوری
1. ترخیص، خلع 2. تخلیه 3. ترشح، چرک 4. تخلیه الکتریکی 5. انجام یا ادای دین ( وظیفه، بدهی . . . ) 6. شلیک
1. خالی کردن 2. خلاص شدن از چیزی ( مثل دور ریختن زباله ) 3. به هم زدن یا تمام کردن یک رابطه 4. به قیمت ارزان فروختن 5. کپی کردن حافظه کامپیوتر
1. منطقه حفاظت شده 2. پناهگاه، پناه 3. جای مقدس در کلیسا
1. کیفیت 2. صفت، خصوصیت 3. مرغوبیت 4. خیلی خوب، مرغوب
1. واداشتن، موجب شدن 2. فوری، بی درنگ 3. سروقت، به موقع 4. سرساعت
موضوعاً مربوط به موضوع
1. پیشینه، ریشه ( خانواده، تحصیل، . . . ) ، سابقه، گذشته 2. زمینه 3. پیش زمینه
پادگان، سربازان درون پادگان
1. بهداشت 2. سیستم فاضلاب
معکوس، وارونه
1. مهارت 2. حوزه اختیارات، اختیار
1. خدمات شهری مانند گازف برق، آب، تلفن و . . . 2. کارایی 3. شرکت های خدمات شهری مانند شرکت آب، شرکت رق، . . . 4. برنامه کامپیوتری
1. اداره، مدیریت 2. دولت، حکومت 3. اجرا، دادن یا خوراندن دارو توسط پرستار 4. قسمت اداری
1. معمول 2. رایج، شایع 3. مشترک 4. عمومی 5. معمولی
خشمگین شدن
عابر پیاده، معمولی، پیش پا افتاده
بنای چیزی را گذاشتن
بنای چیزی را گذاشتن
1. گذاشتن 2. lay bricks/carpet/concrete/cables etc چیدن آجرها، پهن کردن فرش ( روی کف ) ، خواباندن لوله روی زمین و . . . 3. تخم گذاشتن 4. چیدن میز ( ...
1. گذاشتن 2. lay bricks/carpet/concrete/cables etc چیدن آجرها، پهن کردن فرش ( روی کف ) ، خواباندن لوله روی زمین و . . . 3. تخم گذاشتن 4. چیدن میز ( ...
1. آب انبار، دریاچه مصنوعی برای ذخیره آب برای استفاده مردم 2. ذخیره 3. مخزن
1. پریز 2. سرپیچ، سوکت 3. سوراخ یا حفره یا چاله
رایج، متداول، غالب
شروع ناگهانی، شیوع، وقوع
1. مرخص کردن، عزل کردن، بیرون کردن 2. تخلیه کردن 3. شلیک کردن، تیر انداختن 4. انجام دادن یا ادا کردن ( وظیفه یا دین یا تعهد . . . ) 5. تخلیه کردن ال ...
فعل 1. انجام دادن 2. رهبری کردن ( ارکستر و غیره ) 3. conduct yourself مواظب رفتار خود بودن، به طریقی رفتار کردن 4. انتقال دادن ( گرما یا جریان ) 5. ...
مهمترین، اصلی ترین
1. کلیت 2. اکثریت، عموم
مهمترین، بیشترین
صفت 1. اوایل، اولیه 2. زود 3. آغازین 4. نخستین 5. the early hours نیمه شب ( بین ساعت 12 شب و صبح ) 6. an early start شروع در صبح زود 7. at/from an e ...
به یک اندازه اهمیت دادن ( به دو چیز ) ، توازن برقرار کردن
جمع کردن کمپ
پیدا کردن طلا ( منظور ثروتمند شدن به خاطر چیزی )