ابوالخطاب

لغت نامه دهخدا

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) صحابی است.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) او از ابوزرعه و لیث بن سلیم از وی روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ]( اِخ ) او از ابوسعید و ابوالخیر از او روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیز. عتبةبن مبارک از وی روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا] ( اِخ ) ابن فرات جعفربن محمد. بعضی کنیت او را ابوعبداﷲ گفته اند. رجوع به ابن فرات ابوعبداﷲ... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) ابن محرز. رجوع به ابن محرز ابوالخطاب مسلم شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) احمدبن محمد صلحی. رجوع به احمد... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ]( اِخ ) اخفش کبیر. رجوع به اخفش ابوالخطاب... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ]( اِخ ) بهدلی. رجوع به ابوالخطاب عمروبن عامر شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) جبلی. از مردم جبل ، شهرکی مابین بغداد و واسط. شاعری مشهور است و میان او و ابوالعلاء معری مشاعراتی است. وفات او به سال 439 هَ. ق. در ذی القعده بود.

ابوالخطاب. [ اَبُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) حرب بن میمون الانصاری یا عبدی.بدل بن المحبر از او و وی از نضربن انس روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عبدالحمیدبن عبدالمجید، یکی از موالی اهل هجر، ملقب به اخفش اکبر. رجوع به اخفش ابوالخطاب... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عبداﷲ. محدث است و از شهربن حوشب روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عتکی. او از ثابت و مسلم از او روایت کند.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عمربن ابی ربیعه. رجوع به ابوالخطاب عمربن عبداﷲبن ابی ربیعه...، و رجوع به عمر... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ]( اِخ ) عمربن حسن بن علی حافظ. رجوع به عمر... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عمربن عبداﷲبن ابی ربیعةبن المغیرةبن عبداﷲ القرشی المخزومی ، شاعر. رجوع به عمر... شود.

ابوالخطاب. [ اَ بُل ْ خ َطْ طا ] ( اِخ ) عمروبن عامر بهدلی مملوک. شاعری راجز و فصیح و راویه از عرب. اصمعی شعر او را روایت کند و حجت آرد. ( از ابن الندیم ).

بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محدث است

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] ابوالخطاب، محمد بن ابی زینب مِقلاص اسدی، ملقب به بَرّاد اَجدَع که در منابع از او به عنوان بنیانگذار فرقۀ غالی خَطّابیه یاد شده است و می بایست او را در زمرۀ انقلابیون آغاز عصر عباسی به شمار آورد. همچنین از وی به عنوان یکی از پایه گذاران اسماعیلیه و نیز در شمار مرتبه «ابواب» در سلسله مراتب مقدس نصیریه نام برده اند.
مقریزی نام او را محمد بن ابی ثور، یا ابی یزید ضبط کرده که قطعا نادرست است. علامه حلی بنابر استنباطی اشتباه، به نقل از ابن بابویه او را زید می نامد. جز ابوالخطاب، در منابع گوناگون از وی به کنیه های ابواسماعیل و ابوالطیبات (یا ابوالظیبات و ابوالظیبان) نیز یاد شده است.
در برخی منابع به لقب بَرّاد که کشی بدان اشاره کرده واژه زرّاد به کار رفته است. به هر روی به نظر می رسد که لقب برّاد مشهورتر است. در منابع نصیری نیز از ابوالخطاب با عنوان کاهلی (و گاه کابل) نام برده شده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس