اسماء و صفات الهی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَسْماءْ وَ صِفات ، دو اصطلاح در علم کلام می باشد. و مراد از آن ، نام ها و صفت های خداوند متعال است .
اسماء جمع اسم از ریشه «س - م - و» و به معنای بلندی و ارتفاع است. اطلاق واژه «اسم» بر نام ها، یا به این جهت است که مفهوم آن پس از نامگذاری، از مرحله خفا و پنهانی به مرحله بروز و ظهور و ارتفاع می رسد، یا به این جهت که لفظ با نامگذاری معنا پیدا می کند و از بی معنا بودن در آمده، علو و ارتفاع می یابد؛ نیز به واسطه اسم، مسمّا یاد شده و شناخته می شود. برخی آن را از «سِمه» بر وزن هبه از مادّه «و - س - م» به معنای علامت گذاری گرفته اند که در این صورت همزه آن عوض از واو و عبارت از لفظی است که نشانه چیزی قرار داده شود، تا از دیگر چیزها متمایز گردد. برخی معتقدند نمی توان «اسم» را از ریشه وَسْم دانست، زیرا در این صورت باید مصغّر آن «وُسَیم» باشد، حال آنکه مصغّر آن «سُمَیّ» است. طبرسی نیز اصل اسم را «سُمُوّ» دانسته و افزون بر دلیل فوق چنین استدلال کرده است که در مثال واوی در برابر حذف واو، همزه وصل نمی آید، بلکه هاء به آخر آن افزوده می شود؛ مانند: «وَصْل» و «صِلَه»، «وَعْد» و «عِدَه»، درحالی که کلمه «اسم» با همزه وصل آغاز می شود. صفات جمع صفت و به معنای حالتی است که در شیء یافت می شود. چیزی را وصف کرد؛ یعنی آن را آراست. کلمه صفت همان کلمه وصف است که «واو» آن حذف و تاء (هاء) در عوض به آخر آن افزوده شده است. برخی گفته اند: «وصف» مصدر است (وصف کردن) و «صفت» برگرفته از وصف، به معنای زیور و زیبایی (موجود در موصوف) است ، ازاین رو مقصود از «صفت» خود آن معنا و حالتی است که در موصوف وجود دارد و الفاظی مانند «قدرت»، «علم» و .. . از آن حکایت می کند. کاربرد اسما و صفات در علوم گوناگون و از دیدگاه های متفاوت موجب شده تا از یک سو، تعریف های متعددی برای آنها ارائه شده، از سوی دیگر در کنار آن، مباحثی چون: تفاوت اسم با صفت، نسبت میان آن دو، رابطه میان اسما و ذات خداوند و برتری یکی از اسم یا صفت بر دیگری مطرح گردد.
اسم در اصطلاح عرفان
اسم در اصطلاح عرفان عبارت از ذات با بعضی شئون، اعتبارات و حیثیات است، زیرا برای خداوند متعال به مقتضای «کُلَّ یَوم هُوَ فی شَأن» شئون ذاتیه و مراتب عینیه ای است که به حسب هر یک از آنها برای او اسم یا صفتی حاصل می شود و صفت، مفهومی مجرد (از ذات) و عارض (بر آن) است، از این جهت اسم و صفت نظیر مرکب و بسیط است. در تعریف دیگری، ذات با صفت معین و به اعتبار تجلی خاص، اسم نامیده می شود و گاهی به خود صفت اسم اطلاق می گردد، زیرا ذات در میان همه اسما مشترک است و تکثر در اسما به سبب تکثر صفات به اعتبار مراتب غیبیه حق تعالی (مفاتیح الغیب) است. گاهی در تعریف اسم و صفت، تعیّنات و حقایق خارجی از جهت ظهور ذات در آنها و ارتباط آنها با ذات مطلق «اسم» نامیده می شود و همین تعیّنات و حقایق چنانچه تنها ملاحظه شود «وصف» خوانده می شود. برخی محققان نیز معتقدند که فرقی میان اسم و صفت نیست، جز اینکه صفت بر معنایی که در ذات وجود دارد دلالت می کند؛ خواه عین ذات باشد یا غیر آن؛ ولی اسم بر ذات به همراه صفت و با لحاظ وصف دلالت می کند، پس «حیات» و «علم» دو صفت است؛ ولی «حیّ» و «عالم» دو اسم، بنابراین، تفاوت میان اسما و صفات تفاوتی اعتباری است و صفات نیز مانند اسما جلوه ای از وجود مطلق و تجلی ای از ذات غیر متناهی خداست. از مجموع آنچه عارفان با عبارت های گوناگون درباره اسما و صفات ابراز داشته اند به دست می آید که آنان اسما را تعیّنات و تنزلات ذات از مقام اطلاق ذاتی خویش می دانند که از آن در برخی روایات به «خلق اسماء» و در جوامع روایی به «حدوث اسماء»، تعبیر شده است.
اسما و صفات از نگاه متکلمان
اسما و صفات از نگاه متکلمان نیز به صورت هایی گوناگون تبیین شده است؛ برخی گفته اند: هر آنچه ممکن است به تصور انسان در آید، چنانچه تصور آن بدون تصور غیر و به صورت مستقل ممکن باشد ذات، و در غیر این صورت وصف است. در این تعریف وصف در برابر ذات قرار داده شده و سخنی از اسم به میان نیامده است.در تعریف دیگری برای اسم و صفت آمده است: اسم اعتبار ماهیت است در صورتی که آن ماهیت (به تنهایی) لحاظ گردد؛ مانند آسمان و زمین؛ امّا اگر ماهیتی به صفتی معین موصوف گردد وصف نامیده می شود؛ مانند: خالق، رازق، طویل و قصیر. البتّه چون بازگشت این سخن به این است که همه جوامد اسم باشد و اسم فاعل، اسم مفعول و مانند آنها صفات، چنین بیانی با اصطلاح (جمهور) متکلمان قابل انطباق نیست، زیرا در نظر آنان رازق از اسمای الهی است؛ نه از صفات او، ازاین رو بعضی در فرق میان اسم و صفت بر این باورند که اسم آن لفظی است که چند نوع کاربرد دارد:
← کاربردهای اسم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس