اصالت ماهیت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مساله اصالت ماهیت و وجود، سابقه طولانی ندارد و از ابتکارات فلاسفه اسلامی است.
زمینه ساز ورود این بحث و شکل گیری آن در فلسفه این بود که متکلمان معتقد بودند میان وجود و ماهیت، هیچ تغایر مفهومی وجود ندارد. فارابی اولین فیلسوفی بود که در مقابل این نظریه، موضع گیری کرد. در سخنان به جای مانده از فلاسفه یونان نیز، هیچ نشان روشنی از گرایش به اصالت وجود دیده نمی شود. در میان فلاسفه مسلمان نیز اگرچه می توان در کلمات شیخ الرئیس ، بهمنیار و خواجه نصیر ردپایی از این مساله یافت ولی هیچ یک از این بزرگان بحثی تحت عنوان اصالت وجود یا ماهیت مطرح نشده است و از این روی در بین کلمات این افراد مطالبی دال بر اصالت ماهیت نیز وجود دارد. پس از شیخ اشراق ، فلاسفه بزرگ تا زمان ملاصدرا تحت تاثیر همین تفکر، طرفدار اصالت ماهیت شدند، افرادی مثل دوانی، سیدصدرالدین دشتکی ، غیاث الدین دشتکی و... همگی تحت تاثیر وی اصالت ماهوی شدند. ورود این بحث به صورت مستقل و مشخص در فلسفه از زمان میرداماد (اوایل قرن یازدهم هجری) اتفاق افتاد. ملاصدرا این موضوع را در صدر مباحث هستی شناسی مطرح کرد و آن را پایه ای برای حل مسائل دیگر قرار داد. و پس از او، اکثر فلاسفه طرفدار اصالت وجود بوده اند. با آنکه در حکمت متعالیه ، در طول چند قرن اخیر بزرگانی در این مساله دقت نموده اند، اما هنوز هم تعریف دقیق و تصویر درستی از مسئله حاصل نشده است. بنابراین لازم است که ابتدا محل نزاع روشن شود. برای تبیین دقیق محل نزاع لازم است که واژه های این بحث موشکافی شده و منظور از هر یک واضح شود.
تحریر محل نزاع
مراد از اصالت در این بحث، معنایی در مقابل اعتباریت است. واژه اعتباری، در فلسفه اسلامی به معانی گوناگونی استعمال شده است. مانند اعتبارات اخلاقی و ارزشی، معقولات ثانیه منطقی و فلسفی. اعتباری در این بحث به هیچ یک از این معانی نیست. بلکه منظور این است که چیزی حقیقتا در خارج موجود نباشد و ما موجودیت را مجازا و بالعرض به آن نسبت دهیم. بدین ترتیب، امر اصیل چیزی است که بالذات و حقیقتا درخارج موجود است و امر اعتباری، اصلا تحققی ندارد و تنها بدلیل وجود چیز دیگر در خارج که با این امر، قرابت و ملابست دارد، وصف تحقق و خارجیت را به آن نسبت می دهیم. به عبارت دیگر مراد از اصالت این است که کدام یک از دو مفهوم ماهوی و مفهوم وجود، ذاتا و بدون هیچ واسطه دقیق فلسفی، از واقعیت عینی حکایت می کند. یعنی بعد از قبول اینکه واقعیت عینی در ذهن به صورت هلیه بسیطه منعکس می شود که موضوع آن یک مفهوم ماهوی و محمول آن مفهوم وجود است (به صورت بسیط و بدون لحاظ شکل و طور خاصی از وجود) که با حمل اشتقاق و به صورت مفهوم موجود بر آن حمل می شود و طبعا هر یک از آنها به شکلی قابل حمل بر واقعیت عینی خواهد بود و می توان گفت مثلا این شخص خارجی انسان است، چنانکه می توان گفت این شخص موجود است و هیچکدام از آنها از نظر عرفی و ادبی مجازی نیست. در عین حال از دیدگاه دقیق فلسفی این سؤال طرح می شود که با توجه به وحدت و بساطت واقعیت عینی و با توجه به اینکه تعدد این مفاهیم و حیثیات مخصوص به ظرف ذهن است آیا باید واقعیت عینی را همان حیثیت ماهوی دانست که مفهوم وجود با عنایت خاص عقلی و با وساطت مفهوم ماهوی بر آن حمل می شود و از این روی جنبه فرعی و ثانوی دارد یا اینکه واقعیت عینی همان حیثیتی است که با مفهوم وجود از آن حکایت می شود و مفهوم ماهوی تنها انعکاسی ذهنی از حدود و قالب واقعیت و وجود عینی است که با عنایت دقیقی خود آن محسوب می شود و در واقع مفهوم ماهوی است که جنبه فرعی و ثانوی دارد.
← مراد از ماهیت
...

پیشنهاد کاربران

بپرس