برهان هوای طلق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برهان «انسان معلق» یا به قول پرفسور ژیلسن «انسان پرنده» از دقیق ترین و عمیق ترین دلایل تجربی و فلسفی ابن سینا راجع به اثبات وجود نفس و مغایرت آن با بدن بوده و به همین جهت در طی قرون وسطی در اروپا شهرت و نفوذ بسیار داشته و مورد تحسین و اعجاب فلاسفه "اسکولاستیک" واقع شده است. گوئی خود شیخ، به این برهان علاقه و عنایت خاص داشته و برای آن، ارزش و اهمیت فراوان قائل بوده است و به همین مناسبت آن را دو مرتبه در کتاب شفا و یک مرتبه در اشارات به تفصیل بیان کرده و در رساله «اضحویه» و «رساله فی معرفة النفس الناطقة و احوالها» بدان اشاره نموده است.
این برهان که در مغرب زمین بیشتر از عالم اسلام ، شهرت و نفوذ داشته و عده ای از حکمای اسلامی در ضمن دلایلی که برای اثبات وجود نفس ذکر کرده اند، به آن نیز استناد نموده اند، به دنبال اثبات این مطلب است که نفس، وجود دارد و نفس و بدن جسمانی و مادی، دو موجود هستند که در خارج با هم اتحاد یافته و ارتباط پیدا می کنند. بوعلی، قائل به اتحاد بین نفس و بدن است و نفس را صورت نوع بدن می داند و می گوید سر و کار ما در اینجا با دو ماهیت متمایز نیست بلکه جوهر واقعی، نفس است که به بدن حقیقت می بخشد و به حرکت در می آورد و با بودن جان در تن، کالبد انسانی به درجه کمال و تمامیت می رسد. از اینرو گاهی نفس را به کمال تعبیر کرده اند. وی در این نظرش تابع ارسطوست. با این اختلاف که بوعلی بر خلاف ارسطو این اتحاد را کامل نمی داند و جدائی و افتراق نفس و بدن را ممکن می داند و نفس را موجودی می داند که می تواند بدون یاری بدن نیز مصدر کارهائی از قبیل درک معقولات شده و پس از مرگ تن، همچنان زنده و باقی می ماند و به این ترتیب نفس را از بدن ممتاز و مجزا می شمارد.
← علت اصلی توجه شیخ الرئیس
مضمون این برهان این است که هر انسانی در بیداری و حتی در حالت خواب و بی هوشی و مستی، خود را می شناسد و از واقعیت خویش غافل نیست. اگر انسان را به صورت " معلق در فضا" در نظر بگیریم – به گونه ای که به هیچ وجه، توجه او به بدنش امکان نداشته باشد- باز هم از خود و "من" خویش غافل نخواهد بود. این برهان از ابن سینا مبتنی بر این فرض است اگر تصور شود که شخصی با قوای عقلی و جسمی کاملی متولد شده و هیچ گونه تجربه و علم سابقی نداشته است، سپس صورتش پوشیده شود، به طوری که هیچ چیز از آنچه در اطراف او است را نمی بیند. این شخص در هوا در خلا نگهداشته شده به نحوی که با هیچ چیز برخوردی ندارد و چون اندامهایش از یکدیگر فاصله دارند، هیچ گونه تماسی و تلاقی با هم نمی یابند. وی با چنین حالتی هرگز در موجودیت خودش شک نمی کند، هرچند اثبات وجود هر چیزی از اجزایش بر او دشوار است، حتی نمی تواند تصور جسم کند. وجودی که او احساس می کند، مجرد از مکان و طول و عرض و عمق است. بنابراین تصور او از موجودیت خودش، هرگز از راه حواس یا از طریق جسم نیست. پس باید از مبدا دیگری که غیر از جسم و با جسم مغایرت کامل دارد بوده باشد و آن نفس است.
چند نکته
در مورد این استدلال دو نکته باقی می ماند؛
← نکته اول
...

پیشنهاد کاربران

بپرس